برای زین أب
رقعی
۳۹۰
1402
۹۷۸۶۲۲۶۶۰۹۳۵۷
خاطرات زندگی شهید مدافع حرم؛ محمد بلباسی
کتاب برای زین اب، نوشتۀ سمیه اسلامی و فاطمه قنبری، خاطرات زندگی شهید مدافع حرم، محمد بلباسی، از کودکی تا شهادت است. در منطقۀ خانطومان سوریه حین مبارزه با تروریستهای تکفیری داعش بههمراه دیگر همرزمانش به درجۀ رفیع شهادت نایل شد. در قسمتی از وصیتنامۀ شهید نسبت به فرزندان آمده که: «آخرت خود را به دنیای فانی نفروشید،کمک به مستمندان و محرومان را فراموش نکنید، در عرصههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی حضور فعال داشته باشید، گوشبهفرمان ولی فقیه زمان خود باشید، ادامهدهندۀ راه شهدا باشید.» این شهید بزرگ شدن سه فرزند خود را دید، اما فرزند چهارم، زینب، بعد از شهادتش دیده به جهان گشود.
گزیدۀ کتاب برای زین اب
بعضی شبها در حیاطِ روبهروی حرم مینشستیم و باهم درسهای کلاس اخلاق را مباحثه میکردیم. به من میگفت: «از امام چیزهای دنیایی نخواه! کم هم نخواه! بگو آقاجان، معرفت خودِت رو به من بده.» آنقدر دوستش داشتم که هرچه میگفت برایم حجت بود. چشمانم را بستم و همینها را تکرار کردم. یکدفعه یاد چیزی افتادم و گفتم: «راستی محمد! همه از اینجا برای خودشون کفن خریدن؛ ما هم بگیریم و بیاریم حرم برای طواف.» طفره رفت و گفت: «ای بابا! بالاخره وقتی مُردیم، یه کفن پیدا میشه ما رو بذارن توش.» اصرار کردم که این کار را بکنیم. غمی روی صورتش نشست. چشمانش را از من گرفت و به حرم دوخت. گفت: «دو تا کفن ببریم، پیش یه بیکفن؟»
برای تهیه کتاب «برای زین اب» و سایر آثار نویسنده کلیک کنید.
این کتاب به ما اجازه میده تا همراه با فاطمه خانم و حسن آقا و آقا مهدی و همچنین زینب خانم و همسر بزرگوار شهید لحظه هامون رو پر از یاد شهید محمد بلباسی کنیم... شاید توانستیم سر سوزنی مجاهدت های خانواده شهدا و به خصوص همسران شهدا رو بفهمیم
جام زهر
دیدم که جانم میرود
روایت سوم
کاش برگردی
سربلند
تنها برای لبخند
خط مقدم
حوالی شش بعدازظهر
آقای بادیگارد
شهیدکاظم عاملو
برای زین أب
طاهرخان طومان
شهید عزیز
تو شهید نمی شوی
تاثیر نگاه شهید
بر بلندای حلب
ماجرای عجیب یک جشن تولد
پسرک فلافل فروش
خداحافظ دنیا
لبخند ابراهیم