راستی دردهایم کو؟
زندگی داستانی شهید مدافع حرم دهههفتادی؛ عباس دانشگر
کتاب راستی دردهایم کو، نوشتۀ محسن حسنزاده، روایت داستانی زندگی شهید مدافع حرم دهه هفتادی، عباس دانشگر است. عباس دانشگر، یک جوانِ دهههفتادیِ پرشورِ اهل فکرِ عاشقپیشه بود که بهرغم سنوسالِ کمش، دوراهیهای زندگی را خوب میشناخت؛ مثل یک نقشهخوان حرفهای که پشت فرمان ماشینِ مسابقۀ سرعت زندگی نشسته، بیآنکه در دام کورهراهها بیفتد و سرگرم مناظر و بازیچهها شود، از کنار ما گذشت و سبقت گرفت. او در گرماگرم نبردهای سوریه، راهی شام میشود و پلهپله اوج میگیرد تا سرانجام پیشوند شهید را در کنار نامش بگذارند. این کتاب روایتی است از حیات عباس که از زبان خود او بیان میشود. نویسندۀ کتاب کوشیده است که از زبان دستنوشتهها و گفتار عباس بهره بگیرد، به مقصود و احوالات او نزدیک شود و پارههای بههمپیوستۀ خردهروایتهای مربوط به او را به هم قفل و زنجیر کند و برشی از حیات او را از دوران نامزدی تا شهادت به تصویر بکشد.
گزیدۀ متن کتاب راستی دردهایم کو؟!
کسی انگار شنهای ساعت شنی را به آسمان پاشیده است. زمان را گم کردهام. میروم توی حیاط خانه. بابا و مامان نشستهاند روی تخت گوشۀ حیاط و چای مینوشند. آفتاب از لابهلای درختان خانه میتابد و رگههای نور، خود را به گلهای باغچه میرسانند. گنجشکها راه خانه را یاد گرفتهاند. مینشینند روی درخت انار و سروصدایشان حیاط را پر میکند. بابا خیره به گنجشکها و غرق تماشای آنهاست. صدایم میکند و دستم را میگیرد. دستهای بابا گرماند. گنجشکها را نشانم میدهد. طنین صدایش توی گوشهایم میپیچد و تکرار میشود: «عباس، مثل این گنجشکها پرواز کن...» به حرف بابا گوش میدهم...
برای تهیه کتاب راستی دردهایم کو؟! و سایر آثار نویسنده، کلیک کنید.
چی میتونم بگم درباره این کتاب و این شهید.... جز اینکه تموم جانم شیفته اخلاقیاتشون و شخصیت شون شده... جوان 23 ساله ای که اینطوری از تمام دارایی هاش دل میکنه تا محبوبش برسه... از همسرش که حتی 1 سال از روز تولدش رو هم در کنار هم نگذروندن و دوریشون براشون سخت و طاقت فرسا بود ولی برای رسیدن به محبوب تحمل میکردن، از مادر و پدرشون ، به گفته فرمانده شون از زیبایی چهره شون و .... جوونی که به گفته فرمانده شون، اولین نگاه این بزرگمرد به نامحرم به دخترعموشون بود که منجر به ازدواج شون شد... تنها چیزی که میتونم بهشون بگم اینه که، پهلوون به قول خودتون که وقتی سر مزار شهید دهقان امیری رفتید و وصیت نامه شهید رو زمزمه میکردید... منم حرف شما رو بزنم و بگم«بال هایم هوس با تو پریدن دارد» بهتون پیشنهاد میکنم که بعد از خواندن کتاب، حتما مستند شهید رو هم ببینید، مخصوصا صحبت های فرمانده شون در رابطه با شهید رو
جام زهر
دیدم که جانم میرود
روایت سوم
کاش برگردی
سربلند
تنها برای لبخند
خط مقدم
حوالی شش بعدازظهر
آقای بادیگارد
گرای باقر
راستی دردهایم کو؟
تاثیر نگاه شهید
عباس برادرم
شهید عزیز
برای زین أب
آرام جان
خداحافظ دنیا
رفیق مثل رسول
بر بلندای حلب
بیست و هفت روز و یک لبخند