همسایه های خانم جان
رقعی
۲۶۸
1401
۹۷۸۶۲۲۲۸۵۰۳۵۷
تجربۀ پرستار، احسان جاویدی، از حضور در بیمارستان البوکمال سوریه
کتاب همسایههای خانمجان، نوشتۀ زینب عرفانیان، دربارۀ تجربۀ یک پرستار از حضور در بیمارستان البوکمال سوریه است؛ روایتی است خواندنی از جنگ در سوریه و خدمات مدافعان حرم ایرانی به این مردم. روایتی از خط فکری حاجقاسم سلیمانی که بعد از فتح البوکمال (آخرین پایگاه داعش در سوریه)، دستور داد همۀ زنها و بچهها باید سالم از شهر بیرون بیایند، بعد نیروها وارد شهر شوند. در این کتاب، روی دیگر جنگ به تصویر کشیده میشود، که میان دودِ آتش و انفجار و وحشیگریهای داعش است. تصویری که فقط در جبهۀ حق دیده میشود و همین فرق میان جبهۀ حق و باطل است.
گزیدۀ متن کتاب همسایههای خانمجان
نگاهم به پرچم ایران روی پشتبام میافتد. برای رسیدن این پرچم به اینجا خون دادهایم. بغض گلویم را مشت میکند. همسایههای خانمجان صبحبهصبح به امید این پرچم دست بچههایشان را میگیرند و به بیمارستان میآیند. بروم بگویم اشتباه آمدهاید؟ بگویم دستمان از دارو خالی است؟ بگویم شرمنده! به خانههایتان برگردید؟ جواب این مادران را هم بتوانم بدهم، جواب شهدا را چه بدهم؟ این مادرها دارو میخواهند، خون نمیخواهند که سخت باشد. قسمت سختش را شهدا دادهاند. پرچم ایران بالای این ساختمان باشد و مردم ناامید برگردند؟ چشم به پرچم، که سوز سرد تنش را تکان میدهد، زار میزنم. دستبهدامن جواد میشوم که راهی جلوی پایم بگذارد. یاد حاجاحمد متوسلیان میافتم، میخواست این پرچم را در انتهای افق به زمین بکوبد. کف دستهایم را به پرچم و شهدایی که دورش جمع شدهاند نشان میدهم. خالی است...
برای تهیه کتاب همسایههای خانمجان و سایر آثار نویسنده، کلیک کنید.
کتاب خوبیه. معمولا این جور کتابا خاطرات شهداست. از دید یه پرستار مدافع حرم تا حالا کتاب نخونده بودم. ماجراهایی ک تعریف میکنه جالب و جدیده
این کتاب را آقای احسان جاویدی در سفر کربلا به من هدیه دادن، اولا که ایشان واقعا فرد با اخلاق و فوق العاده ای هستند و دوما در طی برگشت از سفر خواندم و اشک ریختم بر مظلومیت مدافعین حرم ...
خیلی جذاب بود، عاشق سبک و قلم این نویسنده هستم.
مربع های قرمز
درگاه این خانه بوسیدنی است
جام زهر
دیدم که جانم میرود
تنها برای لبخند
خط مقدم
روایت سوم
کاش برگردی
سربلند
حاج ابوالفضل
مردابدی
ام علاء
همسایه های خانم جان
از حاج ابراهیم تا خان طومان
شکار مرغابی ها
ملاصالح
غواص ها بوی نعنا میدهند
هفتاد و دومین غواص
امواج اراده ها
سیزده ساله ها
فقط غلام حسین باش
طاهرخان طومان