ملاصالح
زندگی مجاهدانه و خستگیناپذیر ملاصالح قاری، مترجم اسرای ایرانی در عراق
کتاب ملاصالح، نوشتۀ رضیه غبیشی، دربارۀ زندگی مجاهدانه و خستگیناپذیر ملاصالح قاری، مترجم اسرای ایرانی در عراق است. پدرش او را برای تحصیل علوم دینی به نجف فرستاد. پس از قدرتگیری بعثیها از عراق اخراج میشود و برای ادامۀ تحصیل راهی قم میشود. مأموران ساواک ملاصالح را بهدلیل مبارزات سیاسی دستگیر، شکنجه و راهی زندان میکنند. پس از آزادی به صف مبارزه برمیگردد. بعد از انقلاب برای برگزاری کنگرۀ شعر عربی مقاومت به کشورهای دیگر میرود که نهایتاً در همین جریانها روی لنج اسیر عراقیها میشود. دوباره شکنجه و گرفتاری! بهعنوان مترجم اسرای ایرانی حتی با صدام دیدار میکند. حضور مرحوم ابوترابی و نیز نوجوانان کتاب آن ۲۳ نفر از جذابیتهای این بخش است. در سال ۱۳۶۴ بههمراه گروهی از اسیران بیمار و معلول به کشور برمیگردد. سرگذشت شگفتانگیز ملاصالح همچنان ادامه دارد... آخرین ماجرای شگفتانگیز او زنده ماندن از حادثۀ مناست.
گزیدۀ متن کتاب ملاصالح
«آقایان! من اسمم صالح البحّار است. مثل شما اسیر و مترجمتان هستم. با من همکاری کنید و هیچ نترسید. من در اتاق بازجویی کنارتان هستم و تا آنجا که بتوانم، با شما همکاری میکنم. بهنفعتان است جواب سؤالاتشان را بدهید. البته من نیز چیزی که بهضرر شما باشد، برایشان ترجمه نمیکنم.» اسرا با نگرانی و ترس به من نگاه میکردند. خوف و وحشت و بیاعتمادی در نگاهشان موج میزد. خسته و گرسنه و بیرمق بودند. چارهای نبود، باید آنها را آماده میکردم. ادامه دادم: «قبل از شما خیلیها آمدند اینجا که اگر کمکشان نمیکردم، کارشان تمام بود. حواستان باشد، فریب وعدههایشان را نخورید. قول پناهندگیشان را قبول نکنید؛ چون شما را به خارج نمیفرستند. اینها فقط میخواهند از شما سوءاستفاده کنند و...» توجیهشان میکردم؛ غافل از اینکه دو چشم ناپاک و خائن در لباس اسیر نگاهم میکرد.
برای تهیه کتاب ملاصالح و سایر آثار نویسنده، کلیک کنید.
پرویز : .... هرکس دغدغه ی آشنایی با **فرهنگ ایثار** در دفاع مقدس را دارد، حتما این کتاب را مطالعه کند.
چقدرسختی کشیدن ...کاش قدرچنین انسانهای فداکاری روبیشترمیدونستیم چقدر بهشون کم لطفی کردیم .بهشون افتخارمیکنم و ان شاالله بااهل بیت وشهدا محشوربشن
گنجینه رنج
به شرط عاشقی
خانم کارکوب
جام زهر
دیدم که جانم میرود
روایت سوم
کاش برگردی
سربلند
تنها برای لبخند
خط مقدم
حوالی شش بعدازظهر
آقای بادیگارد
گرای باقر
ملاصالح
فقط غلام حسین باش
مربع های قرمز
خون دلی که لعل شد
جشن حنابندان
غواص ها بوی نعنا میدهند
هفتادو دومین غواص
عملیات عطش
من زنده ام
دوماشال