بی برادر
رقعی
۳۲۴
۱۴۰۳
۹۷۸۶۲۲۷۱۷۷۹۴۷
روایتهایی از زبان دوستان و همرزمان شهید مدافعحرم؛ جواد محمدی
کتاب بیبرادر، نوشتۀ بهزاد دانشگر، روایتهایی دربارۀ شهید مدافع حرم، جواد محمدی است. او جوان دهههفتادیِ پُرجوشوخروشی بود که از دورۀ نوجوانیاش هرجا حضور داشت تاثیرگذار بود. از جوانهای لات یا داشمشتی که جواد دستشان را گرفته و از بیراهه بیرونشان کشیده تا بچههای هیئت و مسجد و بسیج. از شلوغیهای سیاسی کف خیابان تا مجتمع هستهای نطنز و معاونت اطلاعات سپاه پاسداران و این آخری هم سپاه قدس. جواد محمدی با آن روح بیقراری که داشت، به همهجا سرکشیده و هرجا که بوده ردّپایی از خودش بهجا گذاشته که هنوز فراموش نمیشود.
گزیدۀ متن کتاب بیبرادر
همه داشتند نگاهم میکردند. گفتم: «ابراهیم کو؟» گفتند: «توی اتاق بغل است». ابراهیم آمد بیرون. گفتم: «ابراهیم، چه خبر است؟» گفت: «جواد...» گفت جواد و من دیگر چیزی نشنیدم. گفت جواد و انگار همۀ خاکهای عالم آوار شد روی سرم. زانوهایم تا شد. دست گرفتم به کمد کنار اتاق. حالا میفهمیدم چرا اربابمان روز عاشورا کمرش دیگر راست نشد. گفت: «الان کمرم شکست. بیبرادر شدم.» افتادم کنار کمد. هیچ روضهای روضۀ بیبرادری نمیشود. نمیدانم توی سروصورتم زدم یا نه. نمیدانم نعره کشیدم یا نه. فقط دیدم یکی آمده دستم را گرفته. یکدفعه انگار جواد را دیدم. نگاهم میکرد و با نگاهش میگفت: «خاک توی سرت، مجید! آبروی من را داری میبری، داداش!» میگفت: «آدم باش، مجید!»
برای تهیه کتاب «بیبرادر» و سایر آثار نویسنده کلیک کنید.


عالی بسیار پر محتوا و درس آموز عاشق این شهید شدم
عالی بسیار پر محتوا و درس آموز عاشق این شهید شدم
رفیق مثل جواد
چه روایت پدر-دختری زیبایی داشت. فقط جایی که فاطمه، دختر شهید که منتظر پدرش بوده تب میکنه و گلوش از بغض ورم میکنه... چه دل بزرگی داشتی شهید جواد محمدی.
دوره 14خورشید
موسیوکمال
ادواردو
دخترها بابایی اند
آفتاب دانش
آفتاب درمحراب
جام زهر
روایت سوم
تنها برای لبخند
دیدم که جانم میرود
سربلند
کاش برگردی
مجموعه کتاب ویژه
وعده صادق
روایت آتش
دوره توزودتربکش
محو اسرائیل
دوره جاسوس بازی
دوره طنزالمثل ها
وعده صادق.پالتویی
دوره 14خورشید
پروازدرمهران
شهیدعبدالله اسکندری
جایی که هیچکس نیست
طلایه دار
به قلبش اشاره کرد
بی برادر
طاهرخان طومان
سربلند
توشهیدنمی شوی
بیست سال وسه روز
بر بلندای حلب
من محافظ حاج قاسمم
دیدم که جانم میرود
شهیدنوید
شهیدعزیز
جوانمرد 1
رازاحمد
نور علی
بیست وهفت روزویک لبخند
چمران مظلوم بود/خاطرات شهید چمران
خانم کارکوب
تنهازیرباران
ازدواج به سبک شهدا
صبح واقعه
تنها گریه کن