سلام برابراهیم2
رقعی
۱۱۰
1401
۹۷۸۶۰۰۷۸۴۱۴۰۲
معرفی کتاب سلام بر ابراهیم (۲)
کتاب سلام بر ابراهیم (۲) نوشتهٔ گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی است. انتشارات شهید ابراهیم هادی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر، ادامهٔ زندگینامهٔ شهید «ابراهیم هادی» از جلد نخست است. کتاب، افزون بر زندگینامهای مختصر، خاطراتی از دوستان و اعضای خانوادهٔ این انسان مفقودالاثر نیز دارد. این نوشتار، حاصل بیش از ۵۰ مصاحبه با خانواده، یاران و دوستان آن شهید است که همگی نگارنده را در گردآوری این مجموعه یاری رساندند. کتاب سلام بر ابراهیم (۲)، دربارهٔ یکی از افراد مفقودالاثر در جنگ میان ایران و عراق است. شهید ابراهیم هادی در اردیبهشت سال ۱۳۳۶ به دنیا آمد. او در ۲۵ سالگی در عملیات والفجر مقدماتی، در منطقه فکه، در تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ به شهادت رسید و پیکرش در فکه گمنام ماند. در حکایتهای نقل شده از این شخصیت، درسهای عمیق تربیتی نهفته است.کتاب حاضر، تا سال ۱۳۹۵ به چاپ ۱۰۰ رسید؛ در مجموع بیش از ۵۰۰ هزار نسخه از آن منتشر شده است. ویژگیهای خاص ابراهیم هادی و خاطرات وی، گاه خواننده را به حیرت میاندازد. این کتاب برای مطالعهٔ راحتتر به چندین بخش تقسیم شده است؛ «امریه»، «ابراهیم هدایتگر» و «چلوکباب» نام بعضی از بخشهای کتاب سلام بر ابراهیم (۲) هستند. هر یک از این بخشها، راوی ویژهٔ خود را دارند.
گزیده از کتاب سلام بر ابراهیم (۲)
«بیش از پنجاه سال است که در جنوب تهران و محلهٔ شهید آیتالله سعیدی باشگاه دارم. از زمانی که در کل تهران هفت یا هشت باشگاه بود و بیشتر قهرمانان ما در همین چند باشگاه و با امکانات کم تربیت میشدند.
ما آن زمان در این باشگاه، هم گود زورخانه داشتیم و هم تشک کشتی. باسختی و با عشق و علاقه کار میکردیم. خدا تمام گذشتگان را بیامرزد. مربیان آن زمان را هم خوب به یاد دارم. مرحوم آقای گودرزی و محمدی خیلی برای بچههای ما زحمت کشیدند. ما حتی در مقطعی در کنار گود، نمازجماعت هم داشتیم.
من در این پنجاه سال همه گونه آدمی را در این محیط دیدم. در همین باشگاه، قهرمان جهان هم تربیت شد. از محمد بنا گرفته تا... اما آنچه برای من مهم بوده و هست، بحث اخلاق و منش پهلوانی است.
برای تمام کشتیگیران که دورههای مقدماتی را پشت سر میگذاشتند، برنامهریزی میکردم و تمرینات مشخص مینوشتم.
با اینکه خیلی سال از آن زمان گذشته، اما ابراهیم هادی را خوب به یاد دارم. از زورخانه به اینجا آمد. نه اینکه شهید شده بخواهم از او تعریف کنم. دوستان، من را میشناسند، اهل این حرفها نیستم.
من ورزشکار داشتم که شهید شد اما تا زمانی که پیش من بود هیچ تعریفی نداشت، یکباره تغییر کرد و رفت...
اما ابراهیم ویژگیهایی داشت که او را شاخص کرد. بعد از این همه سال، این نکات را خوب به یاد دارم.
بسیار کم حرف بود. برخلاف بسیاری از جوانان آن زمان، عفت کلام داشت. کشتی برایش هدف نبود. آمده بود تا بدنی قوی داشته باشد. با تمام ورزشکاران برخورد خوبی داشت. سعی میکرد در آنها تأثیرگذار باشد.
در همان سالهای اول ورود به کشتی، یکی از کشتیگیران ما را جذب خودش کرد.
همیشه با او بود. این کشتیگیر هم بعد از مدتی مثل ابراهیم، به نماز اول وقت و ... اهمیت میداد.
او آمده بود تا قهرمان ورزشی بشود، اما ابراهیم او را به اوج قهرمانی و افتخار رساند.
او بعدها یکی از سرداران سپاه و جانشین لشکر سیدالشهدا (ع) شد. شهید حاج جعفر جنگروی همان کشتیگیر پرتوانی بود که رفاقت با ابراهیم مسیر زندگی او را عوض کرد.
ابراهیم در آن زمان که پیش ما ورزش میکرد، در حد و اندازههای قهرمان کشوری نبود، اما بسیار پرتلاش بود و خوب تمرین میکرد.
روحیات جالب و عجیبی داشت. بارها دیده بودم که در مسابقات، اجازه میداد که حریف او را خاک کند! به او اعتراض میکردم که چرا فلان فن رو نزدی و...
میگفت: خُب این بنده خدا هم تمرین کرده و سختی کشیده. او هم آرزو داره که حریفش رو خاک کنه.
من واقعاً نمیفهمیدم که ابراهیم چی میگه؟! مگه میشه آدم این همه تمرین کنه و توی مسابقه برای حریفش دلسوزی کنه؟!
روحیه پهلوانی خاصی داشت. یادم هست مرحوم گودرزی در ضمن آموزش فنون کشتی، در وقت استراحت، برای بچهها از مرحوم تختی و طیب و پهلوانهای نامی این سرزمین میگفت.
ابراهیم بیش از بقیه به این حرفها گوش کرده و عمل میکرد. او راه و رسم پهلوانی را خوب یاد گرفت.
از دیگر ویژگیهای ابراهیم که من قبلاً در مرحوم تختی دیده بودم، این بود که در مسابقات، هیچگاه به سراغ نقطه ضعف حریف نمیرفت. اگر میدانست پای چپ حریفش درد میکند، هرگز به آن نزدیک نمیشد.
یک بار در حین انجام مسابقات تمرینی، ابراهیم مشغول کشتی گرفتن با هم وزن خودش بود.
حریف ابراهیم ناخواسته با سر، به صورت ابراهیم کوبید.
زیر چشم ابراهیم باد کرد و سیاه شد. حریف ابراهیم ترسیده بود و نگران شد. بارها دیده بودم که این مسائل، مقدمهای برای دعوا و ... میشد.
اما ابراهیم با آن روحیهٔ پهلوانی که داشت جلو رفت و صورت حریفش را بوسید. عجیب بود که او به حریفش روحیه میداد و میگفت: چیزی نشده، توی ورزش پیش مییاد. اینها چیز کمی نیست.
ما بارها برخلاف این مطلب را شاهد بودیم. خلاصه اینکه برای ابراهیم، قهرمانی تعریف دیگری داشت.»