
تنها در باغ زیتون

رقعی

۱۱۲

۱۴۰۳

۹۷۸۶۲۲۲۸۵۰۵۳۱
روایت زندگی و اوج بندگی شهید علی سعد
کتاب تنها در باغ زیتون، نوشتۀ صادق عباسی ولدی، خاطرات شفاهی پاسدار شهید مدافع حرم علی سعد است که بههمت مؤسسۀ فرهنگی و پژوشی مبین و با همکاری نشر شهید کاظمی، بهسبک مینیمال (داستان کوتاه) تدوین و منتشر شده است. در این کتاب سعی شده خاطرات شفاهی شهید از خانواده، دوستان، همکاران و همرزمان جمعآوری و تدوین گردد. علی سعد در سال 1357 در دزفول به دنیا آمد. پدرش کشاورزی ساده و روستایی بود که از جوانی خادم و ذاکر اهلبیت(ع) و پیشنماز مسجد روستا بود. پدر و عموهای علی در ماه محرم بر منبر مساجد و تکایا میرفتند و به تشریح قیام عاشورا و ذکر مصائب اهلبیت(ع) میپرداختند. علی تحصیلات متوسطه را در شهر دزفول گذراند. بعد از گرفتن دیپلم، مدتی را به فراگیری علوم اسلامی در حوزۀ علمیۀ قم گذراند و سپس با پوشیدن لباس سبز پاسداری، به صف رزمندگان جبهۀ مقاومت درآمد. در مدت کوتاهی آموزشهای نظامی در چند رشته را گذراند و با حضور مداوم خود در سوریه به یکی از فرماندهان تأثیرگذار جبهۀ مقاومت تبدیل شد. سرانجام علی سعد در بهمن1394، در خانطومان سوریه شهید شد و پیکر پاک و رنجورش در منطقه جا ماند و بعد از قریب چهار سال به آغوش وطن بازگشت.
گزیدۀ متن کتاب تنها در باغ زیتون
ساعت ۸ صبح درگیری شروع شد. من و علی انتهای ستون گرم صحبت بودیم. به خودمان آمدیم و دیدیم همۀ بچههای سوری و عراقی رفتند پشت ما! یکی از بچههای حیدریون، همان اول درگیری مجروح شد و افتاد زمین. تیر پیکا خورده بود به ران پایش. عملاً نمیتوانست تکان بخورد. شدت خونریزیاش هم زیاد بود و آمبولانس نیاز داشت. بیسیم زدم و درخواست آمبولانس کردم؛ بعد هم پشت درختها موضع گرفتیم و پای او را با چفیه بستیم تا کمک برسد، ولی هرچه صبر کردیم خبری نشد.
جهت تهیه کتاب تنها در باغ زیتون و سایر کتابهای نویسنده کلیک کنید.
عالی، کوتاه، روان و مفید.
جنگ در مرخصی
جام زهر
دشمن شدید/دفتر اول
دیدم که جانم میرود
تنها برای لبخند
خط مقدم
روایت سوم
کاش برگردی
سربلند
سکوی پنهان
غدیردرمدائن
تنها در باغ زیتون
به شرط عاشقی
بیست سال وسه روز
برای زین أب
عباس برادرم
بر بلندای حلب
خداحافظ دنیا
حاجت روا
لبخند ابراهیم
یادت باشد