شهیدکاظم عاملو
۱۲۸
1400
۹۷۸۶۲۲۲۸۵۲۸۵۶
این کتاب معرفی شهیدی است که در سال 1344 که در محله جهادیه سمنان به دنیا آمد، شرایط اقتصادی مناسبی نداشتند. در کودکی درگیر بیماری سخت شد و با عنایت امام رضا علیهالسلام شفا گرفت.
در سال 62 وارد جنگ شد و مدت دو سال سربازیاش در جنگ گذشت. اخلاص، مهربانی و کمک به دیگران از خصوصیاتی بود که اطرافیان کاظم را با این صفات میشناختند.
22 ساله بود که ازدواج کرد؛ ولی کاظم هدفهای بزرگی داشت و اون شهادت بودن. فقط چند ماه از زندگی مشترکش نگذشته بود که به شهادت رسید.
چیزی که کاظم را از بعضی از رزمندهها جدا میکرد، رعایت نکات سادهای بود که به چشم خیلیها نمیآمد. یکی از آنها خواندن نماز در اول وقت و توجه قلبی در نماز بود. با اینکه در جبهههای کردستان بود، در نماز جمعه شرکت میکرد. در حالیکه مردم آنجا سنّی بودند.
دوره کوتاه زندگی شهید عاملو پر است از احوالات خاص و عرفانی ویژهای که شنیدنش هر شنوندهای را متعجب و میخکوب میکند، تا جایی که حتی ممکن است برای بعضیها قابل باور نباشد. نمونها دیدار با امام زمان علیهالسلام و حرفهایی که بیان میکرد و به «خلسهها» معروف شد.
گزیدهای از کتاب «شهید کاظم عاملو»:
«شهید عباس داودی» یکی از دوستانم بود. از کاظم خواستم ازش بپرسد که آیا حرفی برای ما دارد یا نه؟ کاظم توانست شهید را در خلسه ببیند و برای ما از زبان او چند جمله بگوید. چند نفر دیگر هم همینطور؛ مثل «شهید کچپزیان» و «رضاکاظمی». حرفهای ما را برای آنها رد و بدل میکرد! عجیبتر اینکه حتی در آن حالِ بخصوصش توانست با برادرِ حسن حمزه که در عراق اسیر بود ارتباط بگیرد و حرفهایش را برای حسن بگوید و ازش بپرسد که در اسارت چه میکند و حال و روزش چگونه است؛ این یکی دیگر ویژه بود و کم نمانده بود خودمان هم شاخ دربیاوریم.
هر چند میتوان گفت در برابر چیزهایی که ما بعداً از کاظم دیدیم، «خلسه» اصلاً به حساب نمیآمد و چیز کوچکی محسوب میشد.
خیلی کتاب خوبی بود، یه کتاب ناب و خواندنی
شهید احمد کاظمی
شهید محسن حججی
شهید ابراهیم هادی
شهیدحسین خرازی
شهید مهدی باکری
سرمشق
جام زهر
دیدم که جانم میرود
تنها برای لبخند
خط مقدم
روایت سوم
کاش برگردی
سربلند
حاج ابوالفضل
مردابدی
ام علاء
عموحسین
غواص دریادل
شهیدکاظم عاملو
عارف12ساله
راز پلاک سوخته
راض بابا
خلبان اف 14
حاج ابوالفضل
خط تماس
جنگ در مرخصی