راض بابا
روایت زندگی و خاطرات شهیده راضیه کشاورز
کتاب راض بابا، نوشتۀ طاهره کوهکن، روایت زندگی و خاطرات شهیده راضیه کشاورز است. راضیه ۱۱شهریور۱۳۷۱ در مرودشت شیراز بهدنیا آمد و تا قبل از بهار شانزدهسالگیاش موقعیتهای چشمگیری را در زمینۀ ورزش کاراته، مسابقات قرآن و درس و تحصیل کسب کرد. دختری که تمام تلاشش را به کار میبندد تا در زندگی اول باشد. در شانزدهمین بهار عمرش حادثهای رخ میدهد و او را در رسیدن به خواستهاش کمک میکند؛ بر اثر انفجار بمب در حسینیۀ کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز توسط عوامل تروریستی وابسته به غرب، بعد از تحمل هجده روز درد و رنج ناشی از جراحت، به جمع شهیدان سرفراز و سربلندی پیوست که ره صدساله را یکشبه پیمودند.
گزیدۀ متن کتاب راض بابا
یکدفعه در خود فرو رفت، انگار میخواست حرفی را بهزبان بیاورد. نگاه مختصری به من کرد و گفت: «مامان، من یه آرزویی دارم... دعا میکنین برآورده بشه؟» التماس دعایش هنگام تحویل سال از یادم نرفته بود. خندان پرسیدم: «دختر من چه آرزویی داره؟» از پنجرۀ آشپزخانه بیرون را نگاه کرد. «مامان، دعا کنین بشم جراح قلب و خدا یه مطبی بهم بده که پنجرهش رو به کعبه باز بشه.»
برای تهیه کتاب راض بابا و سایر آثار نویسنده، کلیک کنید.
دارزن
جام زهر
ونظم امرکم
دیدم که جانم میرود
روایت سوم
کاش برگردی
سربلند
تنها برای لبخند
خط مقدم
پسر هرسین
شهید مصطفی چمران
شهید مهدی زین الدین
تصویری در بند
غواص شجاع
تاریخ شفاهی ماجرای علامه و انقلاب 2
ردپای نور جلددوم
مادر پروازی
اخی عباس
رفیق شهیدم مرا متحول کرد
باغ های معلق
تنها در محراب/شهید مدرس
راض بابا
غواص دریا دل
عارف 12 ساله
تخریبچی 25/زندگی شهید رجب پور
عموحسین
راز پلاک سوخته
سقف سفید
یادداشت های ناتمام
زیرسایه نخل
اردوگاه شهدای تخریب
راز کانال کمیل
با بابا
با اجازه بزرگتر ها بله
حسین پسر غلامحسین
چهل دسته گل سفارشی
جنگ در مرخصی
فاتح دل ها و دژها
عقیق
افرا
زندگی به سبک شهدا/پدرانه مادرانه