جنگ در مرخصی
رقعی
۲۵۶
1400
۹۷۸۶۲۲۷۱۷۷۰۰۸
نیمنگاهی به زندگی و اوج بندگی شهید جاویدالاثر؛ رضا ابوالحسنی
کتاب جنگ در مرخصی، نوشتۀ صادق عباس ولدی، نیمنگاهی به است زندگی و اوج بندگی شهید جاویدالاثر، رضا ابوالحسنی. او در بهمن1339 در روستای بیلقان در حاشیۀ رودخانه کرج به دنیا آمد و در بهمن1364 در جزیرۀ امالرصاص به شهادت رسید و پیکر پاکش در آبهای اروندرود ماندگار شد. او از اولین بسیجیان پایگاه شهدای مسجد حجت در عظیمیۀ کرج بود که به سپاه پاسداران پیوست و بعد از طی آموزشهای تخصصی، مربی سلاح در پادگان باهنر شد. خیلی از رزمندگان کرجی در کلاسهای رضا آموزش سلاح را دیدند و همۀ آنها میدانند که او یکی از بهترین و خبرهترین مربیان سلاح بود. با وجود ممنوعیت اعزام رضا به جبهه، او از هر فرصتی برای این کار استفاده میکرد. ازجمله آثار نویسنده میتوان به تو برادر من نیستی و من میمانم تو برگرد اشاره کرد.
گزیدۀ متن کتاب جنگ در مرخصی
رضا عرقش را پاک کرد و خشاب را جا زد. وقتی گلنگدن را میکشید، از آرپیجیزن پرسید: «آمادهای؟» آرپیجیزن سر تکان داد. در یک لحظه هر دو از زمین بلند شدند. رضا روی دشمن رگبار بسته بود و آرپیجیزن از لابهلای نیها، سنگر دشمن را نشانه رفته بود. یاعلی گفت و شلیک کرد. خطا رفت. آرپیجی را از دوشش برداشت و آرام روی زمین نشست. خشاب رضا هم خالی شده بود. نشست کنار آرپیجیزن. «بعدی حتماً به هدف میخوره. سریع آمادهش کن.» از جایش تکان نخورد. رضا نگاهش کرد. رد خون، از یقه تا بالای شلوار خاکیاش کشیده شده بود. رضا اسلحهاش را زمین انداخت و خم شد روی سینهاش. نبض آرپیجیزن را گرفت. حسش نکرد. آرپیجی را برداشت و مسلحش کرد. یکی از بسیجیها که آمده بود کنارش، گفت: «این شیلیکاها رو خفه کنیم، کار راحت میشه.»
جهت تهیه کتاب جنگ در مرخصی و سایر کتابهای نویسنده کلیک کنید.