رمانی عاشقانه و معنوی است که زندگی پرچالش یک زن و مرد امروزی را با داستانی قدیمی درباره دختری هندی و مردی ایرانی در جزیرهای دورافتاده پیوند میزند.
در این رمان، توسل به امام رضا (ع) و روایت چهار کرامت از ایشان، محور تحول روحی شخصیتها قرار میگیرد و نویسنده با زبانی لطیف، امید، توبه و آرامش را در دل مخاطب زنده میکند.
رمان در دو خط زمانی موازی روایت میشود: در زمان حال، دختری آرام و پاکسرشت، با روحی شبیه دریا، به دنبال آرامش خانواده و اطرافیان است. در مقابل، مردی که پس از ازدواج با دختری با روابط آزاد، گرفتار آشفتگی و تنهایی شده، وارد زندگی این دختر میشود. در پی یک اتفاق، کتابی قدیمی که مادربزرگ از سفر مشهد با خود آورده بود، مسیر این دو نفر را به داستانی از گذشته پیوند میزند.
در دل آن کتاب، ماجرای زندگی یک مرد ایرانی اهل اهواز و یک دختر هندی روایت میشود که در جزیرهای ناشناخته، سالها تنها زندگی کردهاند. گرههای این زندگی، با توسل به امام رضا (ع) گشوده میشود؛ کرامتهایی که نهتنها شخصیتها را، بلکه خواننده را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
برشی از کتاب: «هیچکس نمیدانست سالها در آن جزیره چه گذشته. جزیرهای که برای اهلش مثل زندان نبود، بلکه پناهگاهی بود از نگاه مردم، قضاوتها، و زخم زبانها. آنجا بود که یاد گرفتند دل را به حرم رضای مهربان بسپارند و از دریای کرامت او، آرامش بگیرند.»