ماروپله
رقعی
۴۰۴
1403
۹۷۸۶۲۲۶۶۰۹۶۳۰
معرفی:
کتاب ماروپله، روایتی جذاب و امنیتی بر اساس زندگی ادمین کانال داعش در ایران است. زنی بیستوچندساله که مادر دو بچۀ قدونیمقد است که بههمراه فرزندانش راهی افغانستان شده، مدتی آنجا زندگی کرده و بعد دست بچههایش را گرفته و از سرزمین داعش فرار کرده و مجدداً به ایران بازگشته است. زنی ریزنقش با قدی کوتاه. زنی که میتواند در یکی از استانهای شرقی، غربی یا جنوبشرقی کشور سکونت داشته باشد. خانم ادمین عنصر پیوستی گروهک داعش! زنی که از صحنههای دلخراش کشتار داعش لذت میبرد و فکر میکند دیدن اجرای حکمِ دین خوب است. زنی که وقتی دستگیر میشود، اعترافات جالبی دربارۀ امیران داعش مطرح میکند.
گزیدۀ کتاب:
همیشه از بازی ماروپله متنفر بودم. از نیش خوردن و سقوط و برگشتن به نقطۀ اول بدم میآید. از عصر روز اول دردسرهای من شروع میشود. همیشه جرقۀ دعوا را عالیه میزند. سودابه از مسجد میآید و با کنایه حرف میزند، فکر میکند من چیزی به بازجو گفتم که چهل روز بازداشت بوده. رگبار حرفهای سودابه اعصابم را خرد میکند. به ده نفر قول دادهام که صبور باشم؛ از قاضی و بازجو تا سیمین و مادرم و... ولی مگر حرفهای بیربط سودابه میگذارد آدم زبانش را در دهانش نگه دارد! همه توی هال نشستهایم. ادریس سرش را روی پایم گذاشته و خوابیده، خدیجه هم لم داده و تیزی آرنجش توی پایم فرو میرود.
جنگ خوب است
جام زهر
دیدم که جانم میرود
روایت سوم
کاش برگردی
سربلند
تنها برای لبخند
خط مقدم
من اطلاعاتی بودم2
بچه سرگذر
فقه رسانه
ماروپله
فقط امام رضا بخواند
تاتیک
خون دریا
داستان انقلاب
پرخو
خاکسپاری دوم بانوی مرگ
جنگ بدون صلح
تولد در سرزمین مارادونا
آقای خوش تیپ