همیشه مربی
رقعی
۲۱۶
1402
۹۷۸۶۲۲۲۸۵۰۲۱۰
خاطرات زندگی و شهادت محمد عبدی
کتاب همیشه مربی، نوشتۀ حسن مجدیان، مجموعهگفتارهای پیوسته از فعالیتهای فرهنگی و سیرۀ تربیتی شهید محمد عبدی که حاصل گفتوگو با خانواده، دوستان و شاگردان شهید است. شهید محمد عبدی در دهۀ 1370 در شرق تهران و منطقۀ تهرانپارس، ازجمله بسیجیان فعال و مربیان باهمتی بود که در سنگر مسجد و مدرسه در ارتباط فعال و سازنده با جوانان و نوجوانان، نقشی ویژه و ماندگار داشت. او و همنسلان و همقطارانش بعد از رحلت امام خمینی(ره) و با آغاز دهۀ 13۷۰ و خوابیدن شور و حال جنگ، بهاقتضای ضرورت آن دهه و آن سالها، در سنگر فرهنگ مشغول مجاهدت و فعالیت شدند. او با آتش درون، پیوسته در مخاطرۀ سوختن و در سودای رفتن بود و عاقبت با شهادت آسمانی شد. این کتاب در سه فصل تدوین شده است، با عناوین «خدا کند همیشه جا برای دویدن باشد»، «خداوند مرا آفریده است برای معلمی و مربیگری» و «من مثل حضرت زهرا(س) شهید میشوم».
گزیدۀ متن کتاب همیشه مربی
یک شب، داخل حسینیه، بچهها افتاده بودند به جان هم. جشن پتو همه را درگیر کرده بود. دیگر مربی و دانشآموز هم نداشت. محمد هم با آنهمه محبوبیتش گیر افتاد و انداختندش زیر پتو و حسابی زدندش. آخرهای کار هم یکی از بچهها با کف پا گذاشت توی صورتش! سر محمد پایین بود. بعد از این لگد، همه کشیدند کنار و الفرار! جشن پتو هم خوابید. من نزدیکش شدم، در کتک زدنش شریک نشده بودم. نصفِ صورتش قرمز شده بود. یک نگاهی به من کرد و گفت: «حسن، کی بود زد تو صورت من؟» من تا آمدم بگویم، جلوی دهانم را گرفت و گفت: «ولش کن، نگو.» بلند شد و آرام شد و لبش به خنده باز شد.
برای تهیه کتاب همیشه مربی و سایر آثار نویسنده، کلیک کنید.
کتابی شیرین و خواندنی. ممنون از شما به خاطر این کتاب با ارزش
جام زهر
دیدم که جانم میرود
روایت سوم
کاش برگردی
سربلند
تنها برای لبخند
خط مقدم
شهیدکاظم عاملو
آقای بادیگارد
برای بارآخربخند
همیشه مربی
برای زین أب
خداحافظ دنیا
خورشیدکه غرق نمی شود
من میترا نیستم
سلیمانی عزیز
ماجرای عجیب یک جشن تولد
صیحه بر بیداد
بر بلندای حلب
توشهیدنمی شوی