از پمبا تا ماریانا

از پمبا تا ماریانا

نظر کاربران
امتیاز به کتاب
۱۰۰,۰۰۰ تومان
رقعی
۱۹۵
۵
1402
۹۷۸۶۲۲۷۱۷۷۹۹۲

روایتی داستانی از استفاده قدرت‌های مافوق بشری و انرژی‌های شیطانی در سازمان‎های اطلاعاتی-امنیتی
وقتی انسان‌ها به اجنه و قدرت‌های شیطانی متوسل می‌شوند، خود را از ولایت خداوند خارج می‌کنند و در بندگی شیاطین قرار می‌گیرند. امروزه استفاده از قدرت‌های ماورایی و شیطانی، در دستور کار سازمان‌های اطلاعاتی-امنیتی دنیا، برای دستیابی به مقاصد خاص سازمانی قرار گرفته است. در بین عوام هم تسخیر موکل، طلسم، سحر، جادو و... برای کوتاه کردن مسیرهای دستیابی به اهداف مورد استفاده قرار می‌گیرد. از این رو می‌بایست نسبت به این‌گونه مسائل، بیش از پیش هشیار بود. اینها مسائلی‌ست که در این کتاب به تفصیل در قالب رُمان به آن پرداخته شده است.هرچند که داستان بر مدار یک روایت امنیتی-اطلاعاتی استوار شده است؛ اما این رمان سرشار از مفاهیم اسلامی و عقلی است که مانند چراغی مسیر برخورد خانواده‌ها با انرژی‌های فوق بشری عمدتاً شیطانی را روشن می‌کند. مخصوصاً کسانی که زندگی موفقی دارند و توسط تنگ‌نظران دچار چشم‌زخم می‌شوند و یا افرادی که احساس می‌کنند توسط انرژی‌هایی غیرقابل روئیت، دچار اذیت و آزار می‌شوند.


گزیدۀ متن کتاب از پمبا تا ماریانا
لرزش دوم، فقط صدا نبود. جابجایی استکان تا حد اصابت به قندان را نمی‌شد پای توهم گذاشت. ذهنم درگیر شد؛ ولی به خاطر هیجان فوتبال، موضوع سریع از خاطرم رفت. اواخر نیمه‌دوم بود که یک لحظه تمام چراغ‌ها و تلویزیون خاموش و روشن شدند. لرزشی وجود نداشت. استکان و قندان از روی میز سُر خوردند. هم‌زمان با صدای شکسته شدن‌شان، لامپ‌ها روشن شدند. برق آمد. سه‌چهار ثانیه بیشتر طول نکشید. ترس سراسر وجودم را گرفته بود. عرق سردی روی پیشانی‌ام نشسته بود. مزه سِرکه و گُل‌پر تخمه‌ای که نصفش لای دندانم بود و ته آن را با انگشتان سبابه و شصستم نگه داشته بودم، در دهانم مثل زهرمار تلخ شده بود. دستم بی‌حرکت مانده بود. نه می‌توانستم تخمه را بیرون بکشم نه فکم قدرت داشت که دندانم را حرکت دهد تا تخمه را بشکند! 30‌ثانیه‌ای در همین حالت بودم. چشمانم به صفحه سیاه تلویزیون خیره مانده بود. صدای زنگ تلفن به دادم رسید. مثل دستگاه شُک در اتاق عمل! با هر بار زنگ زدن، بخشی از هوشیاری‌ام را به من بر می‌گرداند. بعد از چند بار صدای زنگ تلفن، به خودم آمدم. انگار انرژی تازه ای گرفته بودم. بدنم کم‌کم گرم شد و سردی حاصل از ترس آنچه بر من گذشته بود را فراموش کردم. تخمه از لای دهانم روی زمین افتاد. زیر لب گفتم: «بسم الله الرحمن الرحیم»

برای تهیه کتاب «از پمبا تا ماریانا» و کتاب‌های دیگر نویسنده، کلیک کنید.

کتب دیگر محمد قنبری
کتب دیگر انتشارات شهید کاظمی
کتب مرتبط
ما رادر شبکه های اجتماعی دنبال کنید