دال بر
۲۰۸
۱۴۰۳
۹۷۸۶۲۲۲۸۵۲۲۹۰
همهی آدمها از یک جایی بهبعد، دنبال عنوان میگردند. یکی دوست دارد مهندس باشد، یکی دکتر و یکی هم رئیس. خیلیها هم دنبال عنوان شغلی نیستند. ولی باز دنبال یک موقعیتی هستند که برایشان عنوان بیاورد که تا یک نفر اسمشان را میشنود، اولین چیزی که به ذهنش میآید همان کلمه باشد.
اما بعضی از عنوانها با دخالت تقدیر روی پیشانیات مینشیند. عنوانی مثل «فرزند طلاق» که با نگاه آشنا و غریبه روی سرت سنگینی میکند. کتاب «دال بُر» روایت زندگی آدمهای «فرزندان طلاق» است. دو کلمهای که به اندازه نفسهایی که این بچهها کشیدند، روی زندگیشان اثر میگذارد. مثل زندگی فائزه، فریبا و فرزاد در کتاب «دال بُر».
برشی از کتاب:
هر روز یک عالمه فامیل میآمدند خانهمان. هیچکدام بچهها را نمیآوردند. بزرگترها ما را میانداختند توی اتاق. هرچه بازی میکردیم باز حوصلهمان سرمیرفت. خسته و گرسنه میشدیم. داییها با مامان حرف میزدند و باباعباس گوش میکرد. مامان حرف میزد، باباعباس گوش میکرد. بابابزرگ یک چیزی میگفت و مامان گریه میکرد.
روزهای بعد، کمکم که از بازی خسته میشدیم، گوشهایمان را چسباندیم به در. از حرفهای بزرگترها هیچ چیزی نمیفهمیدیم. تنها کلمهای که معنایش را درست نمیدانستیم، اما زیاد تکرار میشد «طلاق» بود.


چه رمان جذابی بود، مدتها بود دنبال این جور کتابی، می گشتم.
چه سوژه جالبی داره این رمان. عالی بود.
چه قدر رمان جالب و پرباری بود. سوژه سوژه خیلی خوبی بود.
عالی بود. حتما خوانده شود.
چه قدر ناب و با ارزش بود این کتاب. جالب و آموزنده
یکی از کتابهای خوبی بود که از انتشارات شما، مطالعه کردم. روایتی جذاب و روان.
چه قدر رمان جالبی بود. هر صفحه اش پر از درسهایی بود که شاید هیج وقت به آنها توجه نمی کنیم.
جام زهر
روایت سوم
خط مقدم
کاش برگردی
دیدم که جانم میرود
سربلند
ازمعراج برگشتگان جلداول
سکوت تاسوکی
وعده صادق
جایی که هیچکس نیست
طلایه دار
روایت آتش
دوره جاسوس بازی
دوره طنزالمثل ها
رایحه
دوره ردپای نور
دوره تربیت اسلامی
بهروزخرمشهر،بهروزمن
به قلبش اشاره کرد
یکی مثل شما
جاسوس امین
دخترقابیل
نبردبامافیای خودرو
باران بی پایان
به قلبش اشاره کرد
دال بر
آقای بادیگارد
پایان ماموریت
ام علاء
طلسم دیوارسیاه
دخترنینجاکار
زنده بادپرسپولیس
پرونده زمین گیر
دیده بان
نامی تلافی میکند
آقای دکتر
یتیم غوره
نسیم به سوی من می وزید
خانم آقای او
طلایه دار