کتاب «یه مدرسه خیلی خفن» از یک روز قبل اول مهر آغاز میشود و یک راز خانوادگی که خواهرها و برادر پوریا از او پنهان میکنند. او خیلی تلاش میکند تا این راز را از زیر زبان بچه ها بیرون بکشد اما هیچ طوری موفق نمی شود. تا اینکه بالاخره وقتی وارد مدرسه می شود و معلم های هر کلاس معرفی می شوند او می فهمد که آن راز چه بوده.
البته داستان اینجا تمام نمی شود. در اتفاق بعدی پوریا و برادرش که عاشق پیچ و مهره است موقع رفتن به مدرسه از کنار مغازه ای تاریک رد میشوند که مردی با دستهای سیاه و چهره ای اخمو آنجاست و دیوارهای آن پر از چاقو و پیچ و مهره و ارّه است.
بعد از چند ساعت موقع برگشت از مدرسه برادر کوچک پوریا غیبش می زند. فکر می کنید اولین چیزی که به ذهن پوریا خطور می کند چیست؟ و اینکه بالاخره او برادرش را کجا و در چه وضع و حالی پیدا می کند؟
کتب دیگر کلر ژوبرت
کتب دیگر انتشارات به نشر