عارف بارانی
رقعی
۱۸۰
1400
۹۷۸۶۲۲۲۸۵۰۶۶۱
زندگینامۀ روحانی شهید؛ سیدحسین مقیمی
کتاب عارف بارانی، نوشتۀ مصیب معصومیان، زندگینامۀ روحانی شهید، سیدحسین مقیمی است. این اثر به ذکر خاطرات شهید از زبان پدر، همسر، خواهرزاده، فرزند و دیگران میپردازد. زمانی که این شهید بزرگوار روزهای آخر عمر خود را قطعی میپنداشت، برای حلالیت طلبیدن از کسانی که نسبت به آنها احساس دین میکرد نزد آنها میرود، که در این اثر به آن پرداخته شده است. انتهای کتاب به تصاویر و دستنوشتههایی از ایشان اختصاص دارد. نویسنده دربارۀ اولین دیدارش با پدر شهید و شروع نوشتن کتاب میگوید: «وقتی به منزل پدر شهید رسیدیم، پیرمردی را دیدم که روی صندلی در ایوان نشسته. جذابیت این پیرمرد مرا مثل آهنربایی به خودش جذب کرد. خم شدم و سرش را بوسیدم. یکییکی وارد اتاق شدیم و شروع به صحبت کردیم. از جمعیت روستا و تعداد شهدایش پرسیدم. برایم خیلی جالب بود از هفتصد خانوادهای که در این روستا زندگی میکنند، فقط پرچم یک شهید در اهتزاز است، آنهم سیدحسین. پدر شهید از رؤیایی گفت که به همین موضوع مربوط بود. گویا سیدحسین در زمان حیاتش امام زمان(عج) را در خواب دیده و آن حضرت به او خبر داده بودند که سیدحسین اولین و آخرین کشتۀ روستا خواهد بود.»
گزیدۀ متن کتاب عارف بارانی
معلمهای ما دخترها از «سپاه دانش» بودند. همان سالها که معلم کلاسش حسین را زد، نمیدانم به چه دلیل، اما طوری زد که حسین به چشمهایش خون افتاد، ازبسکه معلمشان محکم سیلی زده بود. حسین وقتی برگشت خانه، حتی خودش را خیس کرده بود. با دیدن این صحنه، روح به تن ما نماند؛ خصوصاً مادرم که جانش بسته بود به جان حسین. پدرم هم غیرتی بود. تا حسین را دید، آتش عصبانیت تمام جانش را سوخت. راه افتاد سمت مدرسه. اگر جلویش را نمیگرفتند جگر معلم حسین را از سینهاش بیرون میکشید. پدرم شکایت کرد و آن معلم را از مدرسۀ ما اخراج کردند. معلمش خیلی بداخلاق بود. کلاسهای آن زمان مختلط بود. همین معلمشان داخل کلاس در ضبطصوت کاست ترانه میگذاشت که دخترها با آهنگها برقصند و پسرها آواز جمعی بخوانند. تازه بعد از این مقدمه کلاس شروع میشد.
برای تهیه کتاب عارف بارانی و سایر آثار نویسنده، کلیک کنید.