سلحشور شانزده ساله
رقعی
۱۴۴
۱۴۰۰
۹۷۸۶۲۲۲۸۵۱۵۶۹
زندگینامۀ غواص شهید هاشم آقاجانی
از زمان جنگ، سالهای زیادی است که گذشته است و هیچگاه کودکان و نوجوانان نسل فعلی، سختیها و مشکلات آن زمان را تجربه نخواهند کرد؛ اما لازم است با بزرگمردان آن زمان آشنا شوند. این کتاب روایت زندگی یکی از این بزرگمردانی است که شاید از نظر سالهای زندگی، کوچک به نظر میرسد؛ اما با دل بزرگ خود به جبهههای جنگ رفته و برای حفظ این خاک، جانش را فدا کرده است.
برشی از کتاب سلحشور 16ساله:
حوالی 3 نیمهشب شده بود. درگیری تنبهتن، همچنان ادامه داشت. من و سلحشور شانزده ساله گردان هاشم آقاجانی و دو نفر دیگر از رفقا کنار هم مشغول جنگیدن با دشمن بودیم. دشمن قسمتی از تاریکی و ظلمت روبهروی ما بود. ناگهان یکی از سربازان عراقی جلوی ما ایستاد. تیربار گرینوف دستش بود. بیمعطلی ماشه را فشار داد و سمت ما شلیک کرد. سوختم. پایم تیرخورده بود. نشستم. گرمایی را متوجه میشدم که از پایم جاری شده. گلوله از پایم خارجشده بود، اما کارش تمام نشده بود. گلوله خورد به شکم هاشم که پشت من ایستاده بود. باهم فریاد زدیم. در یک آن، در یک لحظه با هم، با یک گلوله مجروح و زمینگیر شدیم. بچهها اول مرا بردند داخل نزدیکترین سنگر بتنی سپس آن عراقی را بهدرک واصل کردند. بعد برگشتند و هاشم را آوردند داخل سنگر.....
برای تهیه کتاب سلحشور شانزده ساله و سایر آثار نویسنده، کلیک کنید.
خیلی خوب بود این کتاب. جذاب مخصوصا برای نسل حاضر.
شکار مرغابی ها
ایستاده در آتش
شهید عزیز
شیرمردشمالی
عطر آبان
غواص دریادل
غواص شجاع
عارف بارانی
دیده بان 25
جام زهر
دیدم که جانم میرود
دشمن شدید/دفتر اول
روایت سوم
سربلند
تنها برای لبخند
خط مقدم
حوالی شش بعدازظهر
قصه کربلا
کنج حرم