ردپای پدر
داستانی کودکانه دربارۀ جنگلبانی شهید
کتاب ردّپای پدر، نوشتۀ منور ولینژاد و سمیه اسلامی، داستانی کودکانه است، برگرفته از حقایقی که این سالها در دنیای حقیقی مشابه آن را بسیار مشاهده میکنیم. داستان این کتاب مصور رنگی و زیبا دربارۀ پدر یاسر و سعید است. جنگلبانی که یک سال قبل در مواجهه و درگیری با قاچاقچیان چوب، شهید شده است و حالا یاسر و سعید میکوشند که در غیاب پدرشان، هم درس بخوانند و هم کارهای مزرعۀ پدری را انجام دهند تا آب توی دل مادر تکان نخورد. سعید، نمادی از بزرگمردان کوچک ایران عزیزمان است که با کنجکاویهایش، غیرت و وطنپرستی را برای آنان که فراموشش کردهاند، مرور میکند.
گزیدۀ متن کتاب ردّپای پدر
نور خورشید از پنجرۀ چوبی اتاق به صورت سعید خورد. چشمهایش را باز کرد و خمیازهای کشید. مثل هر روز، قبل از صبحانه سَری به برهاش زد، کنارش نشست و حسابی قربانصدقهاش رفت. بعد سبد را برداشت تا تخممرغها را جمعکند. وارد لانۀ مرغها که شد، شروع کرد به دنبال کردن آنها. آنقدر شیطنت کرد که سروصدای حیوانات زبانبسته بلند شد. برادرش یاسر از داخل اتاق، بلند گفت: «سعید، بدو بیا صبحونهت رو بخور. دیر شده. رفتی تخممرغ جمع کنی یا صدای مرغا رو دربیاری؟» سعید همینطور که با سبد پر از تخممر غ از لانۀ مرغها بیرون میآمد، گفت: «نمیدونم چرا این مرغا نمیذارن تخمهاشون رو جمع کنم. فکر کنم خسیس شدن!» سبد را لب حوض گذاشت، وارد اتاق شد و کنار سفره نشست.
برای تهیه کتاب ردّپای پدر و سایر آثار نویسنده، کلیک کنید.