بهشت من کنار توست
داستان زندگی دختر نوجوانی که همسرش در جبهه شهید میشود
کتاب بهشت من کنار توست، نوشتۀ مریم بصیری، داستان زندگی دختر نوجوانی است که همسرش در جبهه شهید میشود. دختر نوجوانی که همسرش به جبهه رفته است و پس از مدتی بیخبری، متوجه میشود همسرش شهید شده است. سپس وصیتنامۀ شهید پیدا میشود و دختر در اینجا باید تصمیم بگیرد که آیا با فرد دیگری ازدواج کند یا خیر؟
گزیدۀ متن کتاب بهشت من در کنار توست
رحمان متوجه صدای پایی شد. شک کرد که صدای پای پیرزن را شنیده باشد، اما گفت: «سلام خانمجان!» راضیه هیچ نگفت؛ دستش را گرفت به در و همانجا ایستاد و نگاهی به حیاط مسجد کرد تا ببیند کسی آنها را دیده است یا نه. رحمان مطمئن شد که صدا، صدای پای خانمجان نیست. «شمایین، راضیهخانوم؟» راضیه تنها توانست جواب سلام رحمان را بدهد و دوباره خاموش بماند سر جایش. چشم دوخته بود به چشمان رحمان که دوخته شده بودند روی زمین. خواست برود که رحمان گفت: «راضیهخانوم ما رو هم حلال کنین. ما قصدمون خیر بود، ولی آقاناصر آب پاکی رو ریخت رو دستمون.» راضیه آمد چیزی بگوید، ولی نه حرفی برای گفتن داشت و نه زبانش میچرخید تا چیزی بگوید. رحمان آرام رفت، رحمان بدون عصا رفت، و جای قدمهایش بزرگتر از همیشه بر روی برفها جا ماند. سوز سردی میآمد، ولی راضیه تکیهبردیوار ایستاده بود و پردۀ جلوی در را پیچیده بود دورش و گریه میکرد.
برای تهیه کتاب «بهشت من در کنار توست» و سایر آثار نویسنده کلیک کنید.