27 شهریور سال 1403 بود که انفجار هزاران پیجر در لبنان، تیتر اول رسانههای دنیا شد. اتفاقی که باعث شهادت و مجروح شدن تعداد زیادی از مردم شد. کاری که اسرائیلیها انجامش دادند و مسئولیت این کار را هم برعهده گرفتند.
«دشواری مبارک» روایتی از این جنایت است. چهل روایت تلخ به زبان زنانی که در حاشیه این حادثه صبر تنها چاره کارشان بود. غفارحدادی با چهل نفر از خانوادههای مجروحین به گفتوگو نشست و حاصل آن مصاحبهها شد یک روایت دقیق و رقیق.
برشی از کتاب:
خواندن این کتاب می تواند به غایت دشوار باشد. ممکن است نتوانید روایتی هولناک را تمام کنید یا مجبور شوید یکییکی دستمالهای جعبه کنار دستتان را با اشک و فین خیس کنید یا پوست لب هایتان را بجوید. ولی باور کنید به همان اندازه که دشوار است مبارک است؛ حتی ضروری است. تصور ما از موقعیت خطرناک و کشنده وقتی است که جایی بمبی میترکد موشکی میافتد، توپی شلیک میشود، حتی تیری از لوله تفنگی شلیک می شود؛ اما این کتاب روایتهایی است از قربانیان یکی از عجیبترین جنایتهای تاریخ. موقعیتی که خطر از جایی است که هرگز فکرش را نمیکردی، وقتی که اصلا جنگی نیست و تو هم توی میدان جنگ نیستی. توی خانهات داری ناهار میخوری. توی تختت دراز کشیدهای. توی سوپرمارکت مشغول خریدی و یکهو یک وسیله الکترونیکی کمخاصیت میترکد و تو و خانوادهات را برای بقیه عمر دچار دشواری میکند.