معرفی:
کتاب «ماجرای سیب قرمز» از مجموعه یک داستان تخیلی با مفهوم قرآنی نوشته کلر ژوبرت است. در این داستان شاهد هستیم که یک داستان کودکانه زیبایی انقاق و کمک به دیگران را به تصویر میکشد و توضیح میدهد چطور یک عمل نیکوکارانه میتواند سرمنشا اتفاقات خوب بسیاری قرار بگیرد. در این داستان موشی به اسم ریزمیزو سیب قرمزی پیدا میکند اما تصمیم میگیرد این سیب را با دیگر حیوانات جنگل به اشتراک بگذارد. این اتفاق باعث میشود تا دل بسیاری از حیوانات کوچک و بزرگ شاد شود و با شکمی سیر سر به بالش بگذارند.
گزیده کتاب:
کلاغ هم با تکه سیبش به لانهاش برگشت. سیب را ریز ریز به جوجههایش داد و سیرشان کرد. آن وقت برای ریزمیزو دعا کرد و گفت:«خدایا! هر چه دلش بخواهد به او سیب بده مورچههای همسایه هم یکی یکی برای ریزمیزو آرزوهای خوبی کردند. ریز میز و این چیزها را نمیدانست ولی این قدر احساس خوبی داشت که بین دو خمیازه با خودش گفت فردا هستههای سیبم را میکارم تا کنار لانهام درخت سیب داشته باشم. آن وقت میتوانم به همه سیب هدیه بدهم. سیبهای قرمز تازه!»