معرفی کتاب شکار انسان (جلد سوم)
سرگذشت استعمار یک مجموعه ۱۵ جلدی است که در هر جلد آن به بخشی از تاریخ کشورهای استعمارگر و روشهای استثمار دیگر ملتها توسط آنان پرداخته میشود. جلد سوم از این مجموعه با نام شکار انسان، به تاریخچهٔ بردهداری بعد از شروع استعمارگری اروپائیان میپردازد.پرتغالیها که در اکتشاف سرزمینهای جدید پیشگام بودند، تجارت برده را هم قبل از دیگران آغاز کردند. آنها ابتدا با دزدین و به اسارتگرفتن مردم سیاهپوست افریقایی این فرایند را شروع کردند اما با ورود سایر کشورها، این مسئله به یک تجارت پر سود تبدیل شد. اسپانیاییها که پیش از دیگران به قارهٔ امریکا دست یافته بودند، تلاش کردند سرخپوستها را به عنوان برده به کار بگیرند. اما درنهایت آنها هم به سراغ مردم افریقایی رفتند.انگلیسیها که بیشترین سودها را چه به صورت فردی و چه دولتی از تجارت برده بردند، تقریبا تمام پایهٔ اقتصاد و صنعت در کشور اصلی و مستعمراتشان را روی دوش بردهها بنا نهادند. فرانسویان هم که نمیخواستند از این گروه عقب بمانند، با شدت تمام به تجارت برده پرداختند اما درنهایت اولین کشوری شدند که شورش بردگان، آنها را از مستعمراتشان جدا کرد.در کتاب شکار انسان ما با بردههای افریقایی همراه میشویم و در طول یک قرن به نقاط مختلف جهان سفر میکنیم. به بررسی پیشرفتهای صنعتی در کشورهای اروپایی میپردازیم و تاثیر بردهداری در این مسئله را حتی در کشورهایی چون ایران میبینیم. در نهایت به علل لغو بردهداری توسط بزرگترین سودبرندگان این تجارت میرسیم و تاریخچهٔ بزرگترین کوچ اجباری بین قارهای در جهان را به پایان میبریم.
گزیده کتاب شکار انسان:
«پرتغالیها، همانطور که در اکتشافات دریایی و سفر به آن سوی اقیانوسها در قرن پانزدهم پیشگام بودند، تجارت برده را هم زودتر از بقیهٔ کشورهای اروپایی آغاز کردند؛ اما هنگامی که کشورهای دیگری مثل اسپانیا، فرانسه و انگلستان شروع به فتح سرزمینهای جدید کردند، رقیبان تازهای در تجارت برده پا به صحنه گذاشتند.
هنگامی که کریستف کلمب به آمریکا رسید، مناطق پیرامون دریای کارائیب و جزیرهٔ کوبا برای کشت نیشکر بسیار مناسب به نظر رسید. اروپاییها که پیش از این، شکر اندکی را از جزایر دریای مدیترانه به دست میآوردند، اکنون با دیدن آب و هوای مناسب این مناطق میتوانستند برای تجارت حجم عظیمی از شکر برنامهریزی کنند؛ اما چه کسانی باید مزارع نیشکر را به وجود میآوردند و پس از آن محصولاتش را برداشت میکردند؟ اروپاییها به نیروی کار زیاد و ارزان نیاز داشتند. بومیهای آمریکا، یا همان سرخپوستان، باید این نیروی کار را تأمین میکردند.
اسپانیاییها، پیش از دیگران به این فکر افتادند که سرخپوستها را به بردگی بگیرند. آنها سرخپوستها را به زور سلاح و با ترساندن از تفنگهایشان، که برای سرخپوستها هراسآور و عجیب بود، به کار روی کشتزارها وامیداشتند.
سربازان اسپانیایی به هر بهانهای سرخپوستها را میکشتند تا آنها کاملاً گوشبهفرمان و بردهوار در مزارع کار کنند. آنها هنگامی که بهانهای هم پیدا نمیکردند، فقط برای امتحان کردن تیزیِ شمشیرهایشان، سرخپوستها را گروهگروه میکشتند. آنها در کوبا پس از تیز کردن شمشیرهایشان با سنگهای چاقوتیزکنی، همهٔ مردم یک روستا را قتلعام کردند. دِلاس کاساس، کشیش این سربازان، در خاطراتش مینویسد: «شیطان این سنگهای چاقوتیزکنی را به این سربازان داده بود. صبح آن روز، سربازان در کنار رودخانه صبحانه خوردند و بعد شمشیرها را تیز کردند. سپس شمشیرها را روی بدن کاملاً برهنه و گوشت نرم سرخپوستها امتحان کردند. حتی یکی از آنها سرخپوستی را با یک ضربه به دو نیم کرد. آنها هیچ نفرتی از این سرخپوستها نداشتند؛ فقط عاشق طلا و ثروت بودند. میخواستند این بومیها با همهٔ وجود در مزارع کار کنند.»
اما بردگان سرخ، با همهٔ این تهدیدها، کارگرهای خوبی نبودند. آنها در طول قرنها زندگی خود را با شکار در دشتهای وسیع گذرانده بودند و به کار سخت در کشتزارها و معادن طلا و نقره عادت نداشتند. از سویی، بیماریهایی که اروپاییها با خود به آمریکا برده بودند سرخپوستها را دستهدسته از پا درمیآورد.
پیش از ورود آنان، بیماریهای آبله، سرخک و آنفلوآنزا در آمریکا دیده نشده بود و بدن سرخپوستها در برابر این ویروسها ایمنی نداشت. در برخی شهرها، ویروس این بیماریها همهٔ اهالی را از بین برده بود.
ناتوانی سرخپوستها و کاهش شمار آنها، اروپاییها را ترسانده بود. آنها نخست از حکومت کشورهایشان خواستند که محکومان و مجرمان را به آمریکا بفرستند؛ اما این عده هم کافی نبود.
دلاس کاساس، کشیشی که خاطراتش را دربارهٔ قتلعام سرخپوستها خواندیم و از دیدن رنجهای بومیان آمریکا بسیار آزردهخاطر شده بود، در سال ۱۵۰۰ میلادی به دربار پادشاه اسپانیا رفت تا برای همیشه به بردگی سرخپوستها پایان دهد. جناب کشیش، پیش از این، در پرتغال و اسپانیا دیده بود که بردههای آفریقایی مشکلی با هوای گرم و مرطوب آنجا ندارند و بازدهیِ کاریشان هم خوب است. به نظر او، آنها برای کار در معادن و کشتزارهای آمریکا از سرخپوستها مناسبتر بودند.
کشیش دلاس کاساس به پادشاه اسپانیا پیشنهاد کرد که به جای بردگان سرخ، از بردههای سیاه استفاده شود و تاجران و دریانوردان اجازه داشته باشند بردهها را از آفریقا به آمریکا ببرند. پادشاه با این پیشنهاد موافقت کرد و اعزام بردههای آفریقایی به آمریکا، که به بزرگترین مهاجرت اجباری تاریخ بشر تبدیل شد، با پیشنهاد این کشیش دلسوز و انساندوست آغاز شد!»