راهپیمایی اشک ها

راهپیمایی اشک ها

ناموجود

رقعی

۱۱۱

1401

۹۷۸۶۰۰۰۳۲۷۵۷۶

معرفی کتاب راهپیمایی اشک ها (جلد پنجم)

کتاب راهپیمایی اشک ها (جلد پنجم از مجموعه سرگذشت استعمار) نوشتهٔ مهدی میرکیایی است و انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است. سرگذشت استعمار یک مجموعه ۱۵ جلدی است که در هر جلد آن به بخشی از تاریخ کشورهای استعمارگر و روش‌های استثمار دیگر ملت‌ها توسط آنان پرداخته می‌شود. جلد پنجم از این مجموعه با نام راهپیمایی اشک‌ها، ما را با سرگذشت ساکنین اصلی قاره آمریکا آشنا می‌کند. این کتاب ابتدا سرنوشت تمدن سرخپوستان آمریکای مرکزی و جنوبی را بیان می‌کند و سپس به آمریکای شمالی می‌پردازد. جایی که سرخپوست‌ها ابتدا از زمین‌های حاصلخیز شرقی به مناطق بد آب و هوای غربی رانده شدند اما پیدا شدن طلا در آن زمین‌ها هم، آنان را از یورش مردان رنگ پریده در امان نگذاشت. ما در این کتاب قدم به قدم با کوچ اجباری مردم بومی این سرزمین همراه می‌شویم و نسل‌کشی و قتل عام ایشان را به چشم می‌بینیم. رفتاری که سفیدپوست‌های مهاجم در خاطرات خودشان برای تاریخ ثبت کرده‌اند نشان می‌دهد از همان ابتدا پیمان‌شکنی جزء لاینفک مهاجرین این سرزمین بوده است. 

گزیده کتاب راهپیمایی اشک ها

«در بین اروپایی‌ها، فرانسوی‌ها با ملایمت بیشتری با سرخپوست‌ها رفتار می‌کردند. آن‌ها در اندیشهٔ تجارت پوست با سرخپوست‌ها بودند و مانند انگلیسی‌ها به تسخیر زمین فکر نمی‌کردند. حتّی در مناطقی مانند لوئیزیانا یا کانادا هم، که در تصرّف فرانسوی‌ها بود، سرخپوست‌ها با آزادی به زندگی گذشتهٔ خود ادامه می‌دادند. همین شیوهٔ برخورد باعث شد بیشتر سرخپوست‌ها، به جز ایروکواها، در جنگ‌های هفت‌ساله بین فرانسه و انگلستان، که در سال ۱۷۵۶ میلادی آغاز شد، از فرانسوی‌ها حمایت کنند.«مونت کالم» یکی از فرماندهان فرانسوی‌ها در این جنگ‌ها بود. سرخپوست‌ها که داستان‌های زیادی از سرسختی او در برابر انگلیسی‌ها شنیده بودند او را به صورت «نجات‌بخشی» می‌دیدند که دارای نیروهای شگفت‌انگیز است. یکی از رهبران سرخپوست‌ها در دیدار با مونت کالم به او گفت: «پدرم، ما آرزو داشتیم مردی را ببینیم که انگلیسی‌ها را زیر پای خود لگدمال می‌کند. همیشه فکر می‌کردیم این مرد از چنان عظمتی برخوردار است که سرش به آسمان می‌رسد و ابرها گرد سر او را گرفته‌اند. امّا امروز که شما را دیدم، فهمیدم که از چنین عظمتی برخوردار نیستید. امّا وقتی به چشم‌هایتان خیره می‌شوم، می‌بینم که در عظمت مثل درخت و در تندی و تیزی مانند عقاب هستید.» درحقیقت مونت کالم با تکیه بر سلحشوری همین سرخپوست‌ها می‌خواست انگلیسی‌ها را زیر پا لگدمال کند؛ سرخپوست‌هایی که مثل تمام جنگ‌هایشان صورت خود را با رنگ‌های مختلف آرایش کرده بودند و در قایق‌های فرانسوی‌ها نشسته بودند. امّا ژنرال فرانسوی، هنگامی که دژ انگلیسی را در محاصره گرفت، در نامه‌ای که به انگلیسی‌ها نوشت به شکل جالبی به سرخپوست‌ها اشاره کرد. سرخپوست‌هایی که با آن لحن ستایش‌آمیز با او صحبت کرده بودند، در نامهٔ ژنرال «وحشی» نام گرفته بودند: «صادقانه از شما می‌خواهم که دژ را تخلیّه کنید و تسلیم شوید. هنوز هم می‌توانم از حملهٔ این سرخپوست‌های وحشی به دژ جلوگیری کنم.» اتحاد سرخپوست‌ها با فرانسوی‌ها به جایی نرسید. فرانسه در جنگ‌های هفت‌ساله شکست خورد و سرخپوست‌ها در برابر انگلیسی‌ها تنها ماندند. سرخپوست‌ها چاره‌ای جز مذاکره با انگلیسی‌ها نداشتند تا در شرایط جدید از خشونت بیشتر انگلیسی‌ها جلوگیری کنند. فرماندهٔ نیروی انگلیسی، «ژنرال جفری آمهرست»، از پیشنهاد مذاکره استقبال کرد. او به فرماندهٔ قلعهٔ «فوردپیت» دستور داد تا برای اثبات حسن نیّت انگلیسی‌ها تعداد زیادی پتو را که در کارخانه‌های منچستر تولید شده بود به رئیس سرخپوستان هدیه کند. پتوها به‌سرعت بین سرخپوستان تقسیم شده بود. فقط یک نکتهٔ ظریف وجود داشت؛ فرمانده دستور داده بود این پتوها را از بیمارستان مبتلایان به آبله تهیّه کنند. تمام پتوها به ویروس آبله آلوده بودند. یک بیماری واگیردار که سرخپوست‌ها پیش از ورود اروپایی‌ها به آمریکا با آن آشنا نبودند. آبله به‌سرعت بین سرخپوست‌ها همه‌گیر شد و کشتار وسیعی را آغاز کرد. بیماری، سرخپوست‌ها را از پا می‌انداخت؛ درحالی‌که برای آن‌ها کاملاً ناشناخته بود و راه مبارزه با آن را نمی‌دانستند. انگلیسی‌ها هم شاهد مرگ دسته‌جمعی آن‌ها بودند و به هیچ وجه تصمیم نداشتند برای درمان آن‌ها قدمی بردارند. انگلیسی‌ها انتقام خود را از سرخپوست‌هایی که با فرانسوی‌ها متحد شده بودند گرفتند. ژنرال جفری آمهرست به پیش‌کسوت جنگ‌های میکروبی در جهان مشهور شد.»

کتب دیگر مهدی میرکیایی
کتب دیگر انتشارات سوره مهر
کتب مرتبط
ما رادر شبکه های اجتماعی دنبال کنید