معرفی کتاب صلیب خونین
این رمان برای گروه سنی نوجوان تهیه شده است. مجموعهٔ «سرگذشت استعمار» ۱۵ جلد دارد. کتاب از مجموعۀ «سرگذشت استعمار»، درمورد ماجراجویی پرتغالیها برای فتح و کشف سرزمینهای مختلف است که اول بهسمت آفریقا و بعد هند میروند. آنها در آفریقا به تاجران مسلمان، عرب و ایرانی برمیخورند و هرچه تلاش میکنند بتوانند بفهمند از چه طریقی میتوانند به هند برسند، به نتیجهای نمیرسند. سرانجام با مستکردن یکی از تجار عرب راهشان را از زیر زبانش بیرون میکشند. وقتی به هند میرسند، بهخاطر کینهای که از مسلمانها داشتند حتی یکی از کشتیهایی را که مسلمانها با آن از سفر حج برمیگشتند، آتش زدند و اموالشان را غارت کردند. از آن طرف کریستف کلمب با پادشاه اسپانیا برای دریانوردی و کشف سرزمینهای جدید به توافق رسید. آنها میخواستند اول به هند و بعد به ژاپن بروند، اما اشتباهی سر از قارۀ آمریکا درآوردند. برای اینکه بین پرتغال و اسپانیا جنگ نشود، از پاپ خواستند که برای آنها مرزی مشخص کند و بگوید هر کدام از قارهها و آبها برای چه کسی باشد؛ شرق به پرتغال رسید و غرب به اسپانیا. اسپانیاییها اول با مهربانی و دادن کالاهای بیارزشْ اموال سرخپوستها را غارت میکردند و از آنها طلا، نقره، مس و ادویههای مختلف میگرفتند، اما کمکم به فکر فتح و خونریزی افتادند؛ چون طلا آنها را دیوانه کرده بود. تعداد بسیاری از سرخپوستها را با کشتار وسیع منقرض کردند و تعداد بسیاری از آنها را به بردگی گرفتند. بسیاری از آن بردهها بهدلیل فشار زیاد خودکشی دستهجمعی میکردند و گاه جمعیت چندهزارنفری یک قبیله از حجم زیاد کشتار و خودکشی به ۵۰۰ نفر میرسید. آنها را مجبور میکردند معبدهایشان را خراب کنند و مسیحی شوند. به مکزیک هم حمله و کشورشان را ویران کردند و... . در آن، قصه به نقش روحانیون مسیحی در استعمار میپردازد و روشهایی را که آنها برای کشورگشایی حاکمان خود به کار میبستند، شرح میدهد. این اثر در سال ۱۴۰۰ بهوسیلهٔ جشنوارهٔ جایزهٔ کتاب سال موردتقدیر قرار گرفت.
گزیده کتاب صلیب خونین:
«کشیشهایی که برای تبلیغ دین اروپاییان به کشورهای نیرومند آن دوران وارد میشدند، علاوه بر تبلیغ و گاهی نمایندگی سیاسی، یک وظیفهٔ پنهانی هم داشتند: جاسوسی.
پوشیدن لباس راهبان و کشیشان، زندگی در کلیساها و دیرها، مطالعهٔ همیشگی کتاب مقدس و بحث دربارهٔ مذاهب مختلف بهترین راه برای پنهان کردن نیت اصلی آنها محسوب میشد. آنها به دنبال گردآوری اخبار و اطلاعات دربارهٔ اوضاع سیاسی و اقتصادی کشورها بودند.
در سال ۱۶۲۷ میلادی فرانسویها که احساس میکردند از رقیبان اروپایی خود در ایران عقب ماندهاند از شاهعباس اجازه گرفتند تا گروه مبلّغان مذهبی خود را به اصفهان بفرستند. شاه، که فکر میکرد حضور اروپاییها در ایران به اقتصاد کشور کمک میکند، با این درخواست موافقت کرد.
مدتی بعد، کشیشان فرانسوی وارد اصفهان شدند. مشهورترین فرد این گروه «پدر رافائل دومان» بود که به چند زبان مسلط بود و اطلاعاتی در علوم دیگر داشت.
رافائل دومان از توانایی خود در سخن گفتن به چند زبان استفاده کرد و پس از مدتی به عنوان مترجم وارد دربار صفوی شد. او اکنون بهترین موقعیت را برای جاسوسی به نفع فرانسه در ایران پیدا کرده بود.
پدر رافائل دومان حدود پنجاه سال در اصفهان زندگی کرد. او در دربار پادشاهان دیگر صفوی، شاهصفی، شاهعباس دوم و شاهسلیمان نیز به عنوان مترجم حضور داشت. حتی شاهعباس دوم و شاهسلیمان او را به عنوان ریاضیدانی برجسته پذیرفته بودند.
رافائل دومان، که در بین همکارانش به فردی بسیار دقیق مشهور بود، در سال ۱۶۶۰ میلادی کتابچهای را با نام «اوضاع ایران» تألیف کرد که در آن با وسواس و دقت وضعیت اقتصادی ایران تشریح شده بود. این کتابچه برای «کُلبر»، وزیر اقتصاد فرانسه ارسال شد. کُلبر با استفاده از اطلاعات این کتابچه «کمپانیِ هندشرقی» فرانسه را تأسیس کرد.
چند سال بعد، هنگامی که پدر دومان از دنیا رفته بود، کمپانی هندشرقیِ فرانسه تصمیم گرفت فعالیتهایش را در ایران گسترش دهد. آنها اکنون به جاسوسی دقیق، همچون پدر دومان نیاز داشتند. «شاتونوف»، سفیر فرانسه در عثمانی، یکی از تاجران زیرک فرانسوی را که در استانبول مقیم بود برای این مأموریت انتخاب کرد. این تاجر «کانسویل» نام داشت. او لباس کشیشها را به تن کرد و راهی ایران شد. در اصفهان خود را به عنوان منشی گروه مبلّغان فرانسوی معرفی کرد و به آنها پیوست. بدون شک اطلاعاتی که یک تاجر میتوانست از وضعیت اقتصادی ایران جمع کند بسیار دقیقتر از اخباری بود که کشیشهای عادی گردآوری میکردند.»