معرفی کتاب سفر الماس (جلد هفتم):
کتاب سفر الماس (جلد هفتم از مجموعهٔ سرگذشت استعمار)از انگلستان میگوید؛ سرزمینی با بیش از دویست سال جنگ و غارت و سلطه بر هندوستان. میرکیایی در این کتاب به الماس بزرگ کوه نور میپردازد و سرنوشت آن را از ابتدای حکومت بابر کورگانی، نوادهٔ تیمور لنگ تا رسیدن به تاج ملکه الیزابت در انگلستان بیان میکند. سرگذشت استعمار یک مجموعهٔ ۱۵ جلدی است که در هر جلد آن به بخشی از تاریخ کشورهای استعمارگر و روشهای استثمار دیگر ملتها توسط آنان پرداخته میشود. در این جلد نویسنده ما را با الماس بزرگ کوه نور همراه میکند و سرنوشت آن را از ابتدای حکومت بابر کورگانی، نواده تیمور لنگ، تا رسیدن به تاج ملکه الیزابت در انگلستان بیان میکند. در این سرگذشت، ما با مراحل مختلف استعمار هند آشنا میشویم؛ از زمان پادشاهان مقتدری مثل همایون و اکبر گورکانی تا زمان سلاطین خوشگذرانی چون جهانگیر. کتاب سفر الماس از یک طرف به مناسبات نزدیک و دوستانه بین پادشاهان هند و ایران چون شاه تهماسب صفوی و از طرف دیگر به حملات کشورگشایانهٔ نادرشاه افشار به هندوستان میپردازد و نقش ایرانیان دیگری چون محمد سعید اردستانی را در هند بیان میکند؛ همهٔ اتفاقاتی که منجر به دوبار سفر کوه نور به ایران میشود.
گزیده کتاب سفر الماس:
«هنوز مدتی از به تخت نشستن دوبارهٔ همایون نگذشته بود که درباریان از بهخدمت گرفتن یک بازرگان فرنگی در قصرشاهی خبر دادند؛ این بازرگان، یک انگلیسی به نام «لیدز» بود که پس از رهایی از زندان هلندیها در جنوب هند و سرگردانی فراوان، به دهلی رسید و شغلی در دربار پیدا کرد. دو تاجر دیگر هم با او به دست هلندیها زندانی شده بودند که هرکدام سرنوشت متفاوتی پیدا کردند.
این سه تاجر، نخستین انگلیسیهایی نبودند که به هند رسیدند. پیش از آنها یک جهانگرد انگلیسی به نام «سِرتوماس استیفنز» به هند رسیده بود که توصیفهای او از ثروت هند، بسیاری از انگلیسیها را شیفتهٔ هند کرده بود.
سه سال بعد، در ۱۵۵۳ میلادی، سه بازرگان انگلیسی به نامهای «رالف فیتیچ»، «جیمز نیوبری» و «لیدز» از راه خشکی، عازم هند شدند. اما هلندیهایی که در هند مشغول تجارت بودند و به نام «دفتر تجاری» پایگاهی را در آنجا تأسیس کرده بودند، هر سه تاجر انگلیسی را ربودند، ثروتشان را از چنگشان بیرون کشیدند و در زندان خودشان از آنها پذیرایی کردند.
سه تاجر انگلیسی هنگامی که از بند هلندیها رها شدند، فقیر و درمانده در شهرهای هند آواره بودند تا راه نجاتی پیدا کنند.
رالف فیتیچ پس از مدتها پرسهزدن در هند، از آوارگی خسته شد و به کشورش برگشت. جیمزنیوبری دکانی باز کرد و با کسب و کاری کوچک سرگرم شد و لیدز، در دهلی، در قصر امپراتور گورکانی به کار مشغول شد. او نخستین اروپایی بود که ثروت خیرهکننده هند را از نزدیک میدید. یکی از شگفتیهای قصرهای سلطنتی در دهلی، تالار تختگاه بود. در این تالار، تختی با قطر زیاد از طلا ساخته شده بود که سایهبانی از طلا و نقره داشت و این سایهبان را دوازده ستون ضخیم طلا بالای تخت نگه میداشت. همهٔ بالشهای دورتادور تخت با الماس و سنگهای گرانبها تزئین شده بودند.
لیدز به نامهنگاری با انگلستان مشغول شد و بازرگانان وطنش را به سفر به هندوستان تشویق کرد؛ اما او به جای سخن گفتن از معادن الماس گلکنده و ذخیرهٔ انبوه طلا در هند، از سودآوری تجارت فلفل در جنوب هند مینوشت. او کینهٔ هلندیها را در دل داشت و دلش میخواست هموطنانش سرسختانه، با هلندیها رقابت و دست آنها را از هند کوتاه کنند. تجار انگلیسی بیشتری راهی هند شدند تا با خرید فلفل به پخشکنندهٔ اصلی آن در اروپا تبدیل شوند. اما هلندیها انحصار تجارت فلفل را در هند به دست گرفته بودند. آنها تمام محصول را از هندیها میخریدند و چیزی باقی نمیماند که به دست انگلیسیها برسد. هنگامی که تاجران انگلیسی به هلندیها پیشنهاد فروش فلفل دادند، هلندیها به سرعت قیمتها را برای هر کیلو، از شش شلینگ به دوازده و سپس شانزده شلینگ رساندند. انگلیسیها نمیتوانستند با آنها رقابت کنند و باید چاره دیگری پیدا میکردند.»