سنگی که سهم من شد
رمانی برگرفته از منابع تاریخی با محوریت تلاش قوم یهود، جهت سنگاندازی و تخریب شریعت اسلام
کتاب سنگی که سهم من شد، نوشتۀ سیدمحسن امامیان، رمانی است برگرفته از منابع تاریخی با محوریت تلاش قوم یهود، جهت سنگاندازی و تخریب شریعت اسلام. ماجرای زندگی نوزادی است بهنام «هبه» که بر اثر یک سری اتفاقات از پدر و مادر مسلمان خود جدا میشود و سرپرستیاش را یکی از بزرگان قوم یهود به نام شطیانا و همسرش ماریه بر عهده میگیرند. آنها نام «دیه» را برای او انتخاب میکنند. دل و ذهن دیه، تحت تعلیمات شطیانا پُر از کینه نسبت به اسلام میشود. او تلاش میکند با ترفندهای مختلف، ضرباتی کاری را به قلب اسلام وارد کند. این رمان در واقع آینهای است از تلاش قوم یهود، جهت سنگاندازی و تخریب شریعت اسلام. از تلاش آنها جهت کشتن پیامبر در نوزادی گرفته تا چنددستگی مسلمانان بعد از فوت پیامبر. مخاطب بهنوعی در جایجای کتاب، نفوذ و شگردهای نفوذ یهودیان را در تمام قلمرو حکومت اسلامی مشاهده میکند. امامیان مخاطب را به دل تاریخ میبرد؛ یک سیر تاریخی که از قبل از تولد پیامبر شروع و با ورود کاروان اسرای دشت کربلا به شهر شام پایان مییابد. کتاب آنقدر نقطۀ اوج، گره داستانی، تعلیق و روایت شنیدنی در دل خود دارد که نویسنده میتواند خیالش بابت همراهی مخاطب تا آخر کتاب راحت باشد. داستان هیچگاه از ریتم نمیافتد؛ چون شخصیت اصلی در روند تاریخ دست به کارهایی میزند که هرکدام از آنها را میتوان به نوعی بزنگاه تاریخی و مؤثر در سیاست آن دوران دانست. دیه هم نقش قهرمان داستان را ایفا میکند و هم ضدّقهرمان را. قهرمان از این حیث که بار داستان بر دوش او حمل میشود و ضدّقهرمان از این منظر که با یک سیاهی تمامعیار برای نابودی اسلام قدم برمیدارد. شخصیت دیه در واقع نخ تسبیح بزنگاههای تاریخی موجود در داستان است. سنگی در اول داستان باعث سیاهبختی او میشود و سنگی دیگر در انتهای کتاب، فرشتۀ نجات او میگردد.
گزیدۀ متن کتاب سنگی که سهم من شد
شورای کبار از او خواسته بود به نکاح تازهمسلمانی عرب درآید. با خودش میگفت: آخر من کجا و ازدواج کجا؟ من هنوز خودم را طفل میدانم و اگر رؤیایی در سر میپروراندم، همه کودکانه بود. آنهم با پسری همقد خویش، نه با نرهخری که روزها روی شترش مینشیند و شبها به پهلوی همان حیوان تکیه میزند و میخوابد و یحتمل بوی تاپاله میدهد. دیه به خودش جرئت داد و رو به شطیانا گفت: «آخر همسری من با یک عرب تازهمسلمان چه دردی از من که هیچ، از قوم و قبیلۀ من دوا میکند؟ اگر قصد انتقام دارید، تیغی دهید تا در گلوی آن مرد فرو برم، والّا مرا واگذارید تا نعلین پارۀ عشقم را بالش سر کنم و با غم فراقش بسوزم.»
برای تهیه کتاب سنگی که سهم من شد و سایر آثار نویسنده، کلیک کنید.