دم عشق، دمشق
رقعی
۲۴۸
1400
۹۷۸۶۰۰۷۸۷۴۶۱۵
معرفی:
کتاب دم عشق، دمشق، روایتهایی خواندنی از شهدای مدافع حرم است. این داستانها را عالمه طهماسبی گردآوری کرده و انتشارات حماسه یاران آن را به چاپ رسانده است. این کتاب با خاطراتی ساده و روان،روایت گر منش و سیره شهیدانی است که با وجود روزمرگی و غفلت های زندگی مادی امروزی،مسیر متفاوتی را برای خود برگزیدند. این کتاب زندگی و خاطرات پانزده نفر از شهیدان مدافع حرم، از ملیتهای مختلف ایرانی، افغانستانی و پاکستانی است.این روزها مسئله دفاع از حرم و مدافعان حریم اهل بیت علیهم السلام یک خط مقدم فیزیکی , فکری و عقیدتی است که باید برای تبیین آن وارد صحنه شد. « دم عشق دمشق » راوی زندگی 15 شهید سرافراز مدافع حریم اهلبیت علیهم السلام اعم از ایرانی, افغانی و پاکستانی است. این هم جواری مقدس که ابتدا در سنگرهای نبردمیدانی به وقوع پیوسته , بی تردید نشان از لطف خداوندی در تشکیل جبهه یک پارچه مقاومت در مقابل تکفیر و استکبار دارد و بیانگر آن است که جهاد در راه خداوند و دفاع از حریم اسلام و مقدسات حد و مرز جغرافیایی نمی شناسد.در این کتاب سعی شده است با نقل خاطراتی ساده و روان روایت گر منش و سیره شهیدانی باشیم که با وجود روزمرگی و غفلت های زندگی مادی امروزی مسیر تکامل و قرب الی الله را طی کردند.
گزیده کتاب:
عشق به امام رضا علیه السلام من را کشاند ایران. با اینکه دست و بالم خالی بود، اما به مدد خودش راهی شدم. نگاهم که به گنبد طلا افتاد، گفتم: آقا من کرایه ماشین ندارم، کمکم کن می خوام ده روز بمونم. سر میدان، میان کارگرها ایستادم. یکی داد زد: بپر بالا. چند روزی برای شان کار کردم. خوش شان آمد. گفتند: بمون همین جا نگهبان ساختمون باش، ماهی هزار و پونصد هم بهت می دیم. گفتم: من برای زیارت اومدم، الآن هم باید برم حرم حضرت معصومه. کارِ خود آقا بود، شک ندارم به عنایت شان. قبلِ رفتن به آقا گفتم: اگه قراره برم راهی ام کن، اگه می خوای بمونم موندگارم کن. برای گرفتن بلیط که رفتم ترمینال، گفت: برو ساعت نُه بیا. چند قدم رفتم و گفتم انگار آقا می خواد من بمونم و نرم قم. حرفم تمام نشده، یکی داد زد: آقا بیا بالا! یه جا داریم.