
دیده بان


۶۸

۱۴۰۴

۹۷۸۶۲۲۲۸۵۲۹۷۹
دیدهبان؛ داستانهایی خواندنی از زندگی سردار شهید حسن شفیعزاده، از اولین مؤسسان یگان توپخانهای سپاه و فرمانده توپخانه است.(ویژه نوجوان)
داستانهایی از زندگی شخصی که همراه همیشگی شهید مهدی باکری بود و بعد از شهادت شهید باکری، شد رفیق شفیق شهید حسن طهرانیمقدم.
برشی از کتاب دیدهبان:
آن روز بهمنظور قدردانی، به تمام فرماندهان حاضر در جلسه، هدیه دادند. حسن آقا وقتی از جلسه بیرون آمد، چشمش به تلویزیون افتاد. با تعجب از راننده پرسید: «این از کجا اومده؟»گفت: «برای تمام فرماندهان دادن. این هم مال شماست.» حسنآقا بیآنکه حرفی بزند، تلویزیون را از پشت ماشین برداشت و گذاشت زمین. راننده که رفتار حسن آقا را به حساب تعارف گذاشته بود، تلویزیون را دوباره داخل ماشین گذاشت. حسن آقا دوباره تلویزیون را گذاشت زمین؛ این بار جدّیتر. راننده که از رفتار حسن آقا سردرگم بود، دست برد برای بار سوم تلویزیون را داخل ماشین گذاشت و گفت: «مال شماست، تعارف نکنید. وقتی برای بار سوم تلویزیون را زمین گذاشت، دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم. گفتم: «برادر شفیعزاده، چرا هدیه رو قبول نمیکنی؟ به همۀ فرماندهان دادن، نهفقط برای شما!»
لحظاتی به فکر رفت و حرفی نزد. بعد گفت: «برادر توتونریز، ناخالصی اعمال (کاری که برای خدا نباشد) نقطۀ شروعی داره و مثل تمام کارها از یه جایی آغاز میشه. من نمیخوام این تلویزیون نقطۀ شروع ناخالصیها توی زندگی من باشه. نمیخوام ذرّهای ناخالصی در کارم باشه. میتونید به هر کسی که صلاح میدونید، بدید.»
بیآنکه به تلویزیون نگاه کند، راهش را کشید و رفت.