نمیری دختر
رقعی
۱۰۶
۱۴۰۳
۹۷۸۶۲۲۲۸۵۲۹۰۰
روایتی طنز از سفر شصت دختر نوجوان و جوان به گلزار شهدای کرمان.
"نمیری دختر" روایتیست متفاوت و در قالب طنز از زیارت مزار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی.
نویسنده به اجبار برای ساخت مستند گزارشی از اردو به این سفر دعوت شده و علاقهای ندارد که برای زیارت یک مزار به این سفر سخت تن بدهد؛ اما مشکلات ریز و درشت باعث میشود که همراه این کاروان حرکت کند.
برشی از کتاب «نمیری دختر»:
هیچوقت نشنیده بودم که حاج قاسم جایی یا از چیزی ترسیده باشد، حتی اسم کتابی که از نوشتههای خودش چاپ شده هم «از چیزی نمیترسیدم» است. ولی لابهلای جملههای آن نامه قشنگ حاج قاسم از ترسش برای حسین پورجعفری نوشته بود: «حسین میدانی چه وضعی دارم و آگاهی بر غم و اندوه درونم. میدانی چقدر به دعایت نیازمندم. خوب میدانی چقدر هراسناکم و ترس همه وجودم را فراگرفته است و لحظهای رهایم نمیکند. اما نه ترس از دشمن و نه از نداشتن، نه ترس از مقام و مکان. تو میدانی! چون پارهای از وجودم بودی. ترس من از چگونه رفتن است، تو آگاهی به همه اسرارم!»
حاج قاسم از شهید نشدن میترسید. مگر شهادت با مرگ چه فرقی داشت؟
خیلی کتاب جالبی بود، مفید و به درد بخور بود.
چه طنز جالبی بود، خدا قوت به نویسنده محترم.
چه قدر خوبه که خاطرات سفر به کرمان، داره نوشته میشه. عالی
دشمن شدید/دفتر اول
دیدم که جانم میرود
جام زهر
روایت سوم
سربلند
تنها برای لبخند
خط مقدم
حوالی شش بعدازظهر
قصه کربلا
من اطلاعاتی بودم2