معرفی کتاب فارغ التحصیل زندان (جلد چهاردهم)
کتاب فارغ التحصیل زندان (جلد چهاردهم)؛ سرگذشت استعمار نوشتهٔ مهدی میرکیایی است. این کتاب را انتشارات سوره مهر منتشر کرده است.۱۵ جلد کتاب در مجموعهٔ «سرگذشت استعمار» از قلب تاریخ نوشته شده است. جلد چهاردهم با اسم فارغ التحصیل زندان از زمانی مینویسد که «هنری استنلی» بهعنوان گزارشگر و خبرنگار از پادشاه بلژیک مأموریت گرفت تا کریمه را به مستعمرات بیفزاید؛ سفیری که قصد داشت سرزمینی را با دستمال کاغذی بخرد. هنری استنلی زمانی برای روزنامهٔ نیویورک هرالد آمریکا خبر تهیه میکرد. او هیجانانگیزترین اخبار و ماجراها را از آفریقا برای دفتر روزنامه میفرستاد، اما چند سالی بود که روزنامهنگاری را کنار گذاشته و شغل جدیدی پیدا کرده بود. پادشاه بلژیک، «لئوپولد دوم» در سال ۱۸۷۹ میلادی استنلی را استخدام کرد تا سرزمین کنگو در قلب آفریقا را برای او خریداری کند. استنلی راهی کنگو شد و شروع به معامله با سران قبایل آنجا کرد. او به رئیس قبیلهها هدیههایی مانند کلاه، کتهای روشن، دستمال کاغذی و شیشههای نوشیدنی میداد و از آنها میخواست برگههایی را امضا کنند. در این برگهها قراردادی نوشته شده بود که رئیس قبیله، طبق آن، زمینها و جنگلهای اطراف را به استنلی میفروخت. خرید زمین توسط استنلی برای آفریقاییها عجیب و خندهدار بود. از افتخارات این مجموعه میتوان به اثر شایستۀ تقدیر در سیونهمین جایزهٔ کتاب سال ۱۴۰۰ و اثر شایستۀ تقدیر در بیستونهمین جایزهٔ جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران اشاره کرد.
گزیده کتاب فارغ التحصیل زندان (جلد چهاردهم)
«مصریها از هزاران سال پیش در ساحل نیل پنبه میکاشتند. چند کارخانهٔ ریسندگی، تنها کارخانههای مصر بودند که به دست اروپاییها تأسیس شده بود. یکی از این اروپاییها، یک فرانسوی به نام آلکسی ژومل بود.ژومل یک روز از پنجرهٔ کارخانه باغچهٔ خانهٔ همسایه را نگاه میکرد که متوجه شد الیاف پنبهای که در باغچهٔ این خانه کاشته شدهاند بلندتر از پنبههای دیگر هستند. ژومل بهسرعت به سراغ همسایهٔ کارخانه رفت. زنی در را باز کرد. این زن برای برطرفکردن نیاز خانوادهاش این پنبه را در باغچه میکاشت. ژومل از او خواست که کمی از الیاف پنبهٔ باغچهاش را به او بدهد. این الیاف، نهتنها بلندتر، بلکه محکمتر از پنبههای دیگر بودند. ژومل مقداری از دانههای آن پنبه را از زن همسایه گرفت و در باغچهٔ خانهٔ خودش کاشت و بهزودی متوجه شد میتواند پنبهای به دست آورد که قیمت آن دو تا چهار برابر پنبهٔ معمولی است.هنگامی که این خبر به محمدعلی رسید، دستور داد بذر این پنبهٔ مرغوب را به کشاورزان مصری بدهند. او فرمانهایی را هم برای بیشتر شدن تولید پنبه صادر کرد.مدتی بعد، کارخانههای زیادی برای ریسندگی پنبه، تولید پارچه و چاپ طرحهای مختلف روی پارچه برپا شدند و پنبه مهمترین منبع درآمد دولت مصر شد.محمدعلی خریدوفروش پنبه را فقط در اختیار دولت قرار داد. حکومت مصر، پنبهٔ کشاورزان را میخرید و با قیمت خوبی به بیگانگان میفروخت.محمدعلی میدانست که کشورهای اروپایی همیشه در کمین مصر هستند تا آن را به اشغال درآورند. او برای دفاع از مصر به ارتشی قوی و مجهز نیاز داشت و برای داشتن چنین ارتشی به پول و صنایع جدید محتاج بود. محمدعلی که به مردم مصر قول داده بود مالیاتها را عادلانهتر دریافت کند، روش دریافت مالیات را تغییر داد. پیشازاین، حاکمان بخشهای مختلف کشور، به میل خود مالیاتی از مردم میگرفتند و بخشی از آن را به حکومت میدادند. محمدعلی دست این حاکمان را از مالیات کوتاه کرد و از کشاورزان خواست مالیات خود را بهصورت مستقیم به خزانهٔ دولت پرداخت کنند. این روش، هم مردم را آسوده کرد و هم درآمد دولت را بسیار بیشتر کرد.بالا رفتن درآمد حکومت از کاشت پنبه و مالیات، باعث شد محمدعلی بتواند کارخانههای زیادی را در مصر تأسیس کند. کارخانههایی که پارچه، شیشه، چرم، کاغذ، اسیدسولفوریک، باروت و تفنگ میساختند. محمدعلی، سیصد دانشجوی مصری را به اروپا فرستاد و پس از مدتی دانشکدههای پزشکی، مهندسی، شیمی، کشاورزی، حسابداری و زبان را راهاندازی کرد. او کارخانههای کشتیسازی را هم تأسیس کرد. اکنون محمدعلی میتوانست ارتشی داشته باشد که سلاحهایش در داخل مصر ساخته میشد. او یک ارتش بزرگ ۱۸۰.۰۰۰ نفری ساخت تا از مصر در برابر کشورهای اروپایی دفاع کند؛ اما شاید این، تنها آرزوی او نبود.»