معرفی کتاب به دنبال کادی (جلد هشتم)
کتاب به دنبال کادی جلد هشتم از مجموعهٔ سرگذشت استعمار نوشتهٔ مهدی میرکیایی است و انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است. جلد هشتم این مجموعه با عنوان به دنبال کادی، دربارهٔ بیکفایتی آخرین پادشاهان گورکانی و تلاش و خونهای ریختهشده برای تسخیر رود بزرگ «سند» از فلات تبت تا دریای مکران است. سرگذشت استعمار یک مجموعهٔ ۱۵ جلدی است که در هر جلد آن به بخشی از تاریخ کشورهای استعمارگر و روشهای استثمار دیگر ملتها توسط آنان پرداخته میشود. در این جلد نویسنده ما را با الماس بزرگ کوه نور همراه میکند و سرنوشت آن را از ابتدای حکومت بابر کورگانی، نواده تیمور لنگ، تا رسیدن به تاج ملکه الیزابت در انگلستان بیان میکند. در این سرگذشت، ما با مراحل مختلف استعمار هند آشنا میشویم؛ از زمان پادشاهان مقتدری مثل همایون و اکبر گورکانی تا زمان سلاطین خوشگذرانی چون جهانگیر. در جلد هشتم این مجموعه، به دنبال کادی، میخوانیم که انگلیسیها از نخستین سالهای قرن هفدهم میلادی بهتدریج وارد هند شدند. تجارت انگلیسیها در اختیار کمپانی هند شرقی بود. این شرکت، به بهانهٔ حفاظت از تجارتخانههایش سربازانی را به هند وارد کرد و بهآرامی بخشهای مختلف این سرزمین را به تصرف درآورد. ضعف آخرین پادشاهان گورکانی و اختلافهای مذهبی میان هندیها، بهترین فرصت را در اختیار انگلیسیها گذاشته بود تا در این سرزمین پیشروی کنند.
گزیده کتاب به دنبال کادی (جلد هشتم)
«انگلیسیها که تا سال ۱۸۴۹ میلادی تقریباً تمام هند را به تصرف درآورده بودند، در نخستین سالهای دهه ۱۸۵۰ میلادی چند نقطهٔ کوچک باقیمانده را هم به قلمرو خود افزودند. یکی از این نقاط، شهر کوچک و زیبای «آغزا» بود که ارتش کمپانی هند شرقی در سال ۱۸۵۳ میلادی آن را در محاصره گرفت. شهر آغزا با دیواری بلند حفاظت میشد که آن را به قلعهای استوار شبیه کرده بود. افسران انگلیسی انتظار داشتند مردم شهر پس از دیدن پیروزیهای آنها در سراسر هند، از مقاومت دست بردارند و دروازههای شهر را باز کنند.
انتظار فرماندهان انگلیسی واقعبینانه نبود. مردم شهر بهسختی مقاومت میکردند و هربار که سربازان دشمن به دیوار نزدیک میشدند، با گلوله بارانی شدید آنها را عقب میراندند.
توپخانهٔ انگلیسیها هم توان ویران کردن دیوار بزرگ شهر را نداشت. فرماندهٔ انگلیسی تصمیم گرفت از پادگانهای دیگر کمک بخواهد. رسیدن نیروی کمکی چند روز طول میکشید و آنها آذوقهای برای این مدت طولانی آماده نکرده بودند. مقاومت مردم شهر گرهٔ بزرگی در کارشان انداخته بود، تا اینکه یکی از افسران با پیشنهادی به دیدار فرمانده رفت؛ توپخانهٔ آنها باید از دیوار شهر فاصله میگرفت، روی یکی از تپههای نزدیک شهر مستقر میشد و کاخهای زیبا و قدیمی شهر را نشانه میرفت. هندیها باید تهدید میشدند که اگر به پایداری ادامه دهند، توپخانهٔ ارتش کمپانی قصرهای بینظیر شهر را زیر آتش خواهد گرفت و نابود خواهد کرد. فرمانده پیشنهاد افسر را پذیرفت و پیکی بهسرعت روانهٔ شهر شد تا تهدید جدید فرمانده را به اطلاع هندیها برساند.
مردم شهر یک شبانه روز فرصت داشتند تا پاسخ انگلیسیها را بدهند و بناهای تاریخی و بیهمتای آغزا را نجات دهند.
سرانجام در آخرین دقایقی که مهلت انگلیسیها به پایان میرسید، یکی از دروازهها باز شد و مردی از آن بیرون آمد. مرد با سرعت به سوی اردوگاه انگلیسیها میدوید تا پیش از پایان وقت خبر تصمیم اهالی را به آنها برساند؛ مردم آغزا حاضر بودند تفنگهای خود را زمین بگذارند تا آسیبی به یادگارهای تاریخی و فرهنگی شهرشان وارد نشود. انگلیسیها از اولین روزهای ورود به هند، خود را مردمی متمدن معرفی کردند که میخواهند هندیها را هم با اصول تمدن آشنا کنند ولی اکنون تنها چند دقیقه با ویران کردن یکی از گرانبهاترین میراثهای هنری هند فاصله داشتند. مردم آغزا که مانند بقیه ساکنان هند از سوی انگلیسیها به بیفرهنگی وتوحش متهم بودند، برای نگهداری از یادگارهای هنری نیاکانشان، از مقاومت سرسختانه خود دست برداشتند و دروازههای شهر را به روی دشمن باز کردند.»