پرواز از مدار 37 درجه
خاطرات شهید مدافع حرم؛ اکبر زوار جنتی
شهید «اکبر زوّار جنتی» یکی از شهدای مدافع حرم فرماندهی پدافند هوایی نیروی هوافضای سپاه و استان آذربایجان شرقی است که در منطقۀ «تیفور سوریه» بهدست شقیترین دشمنان اسلام به شهادت رسید. این مجموعه برگ کوچکی از خاطرات بزرگمردی است که در کمال فروتنی و گمنامی به دعوت حق لبیک گفت و شربت شهادت نوشید.
گزیده ای از کتاب پرواز از مدار 37 درجه
آن روز به خاطر خرابی رایانه، پرونده ها نصفه کاره روی میز مانده بود. دلش نیامد کارها را بگذارد و برود. نماز را که خواند، به اتاقش برگشت و مشغول کار شد.
پوشک امیرعلی تمام شده بود و سیما به او سپرده بود که موقع برگشتن به خانه، از داروخانه پوشک بگیرد. با وضعی که در اداره پیش آمده بود، مجبور شد بعدازظهر در پادگان بماند. به سیما زنگ زد و گفت که کار دارد و نمی تواند پوشک امیرعلی را بخرد. وقتی آقای فرامرزی فهمید اکبر به خانه نرفته و قرار است تا عصر در پادگان بماند، به سرباز سپرد برای ناهار دو تا فیش غذا بگیرد. سرباز رفت و چند دقیقه بعد با فیش غذا برگشت. آقای فرامرزی عجله داشت. فیش خودش را برداشت و قبل از بیرون رفتن از اتاق، به اکبر گفت: «اکبرجان! فیش غذات رو روی میزم گذاشتم، هروقت خواستی بری، یادت باشه فیش رو برداری.» اکبر همان طور که مشغول بود، گفت: «چشم حاجی، چشم.» آقای فرامرزی که رفت، اکبر دوباره مشغول کار شد. ساعت پنج عصر بود که آقای فرامرزی از جلسه برگشت. اکبر مشکل نرم افزاری رایانه را رفع کرد بود و داشت اطلاعات را وارد می کرد. آقای فرامرزی که پشت میز نشست، فیش دست نخورده اکبر را دید و گفت: «بدون فیش چطور غذا گرفتی؟» اکبر که سرگرم وصل کردن سیم های رایانه بود، گفت: «غذا نگرفتم.» آقای فرامرزی جا خورد و گفت: «مرد حسابی! از هفت صبح بکوب مشغول کاری و یه تیکه نون خشک هم نخوردی؟ می خوای با خودت چی کار کنی؟» اکبر از زیر میز بیرون آمد و روی صندلی نشست. بعد نگاه معناداری به آقای فرامرزی انداخت، چند لحظه ای سکوت کرد و گفت: «من از قبل به آشپزخانه خبر نداده بودم که برای ناهار می مونم، پس آشپز مجبور بود از غذای سربازا کم کنه تا برای من غذا بیاره، من راضی به این کار نیستم.» آقای فرامرزی به فکر فرو رفت و در مقابل جواب اکبر حرفی نزد.
برای تهیه کتاب پرواز از مدار37درجه و سایر آثار نویسنده، کلیک کنید.