غدیردرمدائن
بلندترین داستان غدیر بهروایت «حذیفه یمانی» برای یک جوان ایرانی
کتاب غدیر در مدائن، نوشتۀ خاکریز ایمان و اندیشه، بلندترین داستان غدیر به روایت «حذیفه یمانی» برای یک جوان ایرانی است. غدیر در مدائن اولین قدم در روایت داستانی غدیر است. شخصیت محوری این داستان یک جوان ایرانی است که ماجرای غدیر را از زبان حذیفه، فرماندار مدائن و از یاران حضرت امیر(ع) میشنود. با به خلافت رسیدن حضرت علی(ع) دو نامه به حذیفه میرسد که یکی از آنها را باید در مسجد برای مردم بخواند. در جریان قرائت نامه، حذیفه امام علی(ع) را «امیرالمؤمنین حقیقی» خطاب میکند و همین تعبیر آتشی میشود بر خرمن تصورات پیشین مسلم تا بخواهد بداند و به جمع شیعیان بپیوندد و بهسوی سرنوشت عاشقان امیرالمؤمنین قدم بردارد. ذکر اسناد و مدارک این روایت و همچنین روایتهای دیگر در پانویس و ادامۀ داستان پس از روز غدیر تا شهادت آن جوان در جنگ جمل از امتیازات کتاب است. نویسنده پس از معرفی اجمالی حذیفه و توضیحی دربارۀ حدیث غدیر، تیسفون یا غدیر در مدائن را به خواننده میشناساند. همچنین از تاریخچۀ غدیر در مدائن و دوران حکومت و امارت سلمان فارسی و حذیفه بر آن سرزمین سخن میگوید. نگاه نویسنده بیشتر معطوف به خطابۀ بلندی است که حذیفه در تیسفون ایراد کرده و پاسخهایی که به سؤالات آن جوان ایرانی داده است. این کتاب علاوه بر روایت ساده از واقعۀ بزرگ غدیر، باتوجهبه حجم اندکش، کتاب جذابی برای معرفی بهتر غدیر به دانشآموزان، دانشجویان و دیگر اقشار جامعه است.
گزیدۀ متن کتاب غدیر در مدائن
صدای اذان ظهر از گلدستههای مسجد طنین افکنده بود. در بازار، کاسبها مغازهها را تعطیل میکردند تا برای نماز آماده شوند. مسلم با شتاب کوچۀ بازار را پشتسر گذاشت تا خود را هرچه زودتر به خانۀ امیر برساند. حکایتهایی که چند روز پیش، حذیفه برایش تعریف کرده بود، یکییکی در ذهنش تداعی میشد. هر لحظه و هر مکانی که شنیده بود مانند تصاویری از ذهنش میگذشت و او را در این چند روز رها نکرده بود. حتی نتوانسته بود در این مدت بهخوبی استراحت کند. چیزی به خانۀ حذیفه نمانده بود. از دور جمعیتی را دید که سر گذر جمع شده بودند. نزدیکتر شد و به مردم نگاه کرد. بیدرنگ به داخل گذر پیچید و با دیدن جمعیت در مقابل خانۀ امیر، دلش به شور افتاد. هنوز چند قدمی جلوتر نرفته بود که ناگهان از داخل خانه صدای «لا اله الا اللّه» بلند شد. خشکش زده بود و توان راه رفتن نداشت. آرام به دیوار تکیه زد و پاهایش خم شد. به رفتوآمد مردم خیره ماند. تابوت حذیفه روی دستان مردم که «لا اله الا اللّه» میگفتند، از مقابل چشمان مسلم عبور کرد. بهدنبال تابوت به راه افتاد. اشک از چشمانش سرازیر شده بود. در دل فریاد زد: «سلام بر تو ای حذیفه! که در روزهای سختی مولایت را تنها نگذاشتی. سلام بر تو که منافقین را خوب میشناختی و حق را کتمان نکردی.»
برای تهیه کتاب غدیر در مدائن و سایر آثار نویسنده، کلیک کنید.