مردابدی
رقعی
۱۸۰۰
1403
۹۷۸۶۰۰۸۲۶۲۳۳۶
روایت زندگی مردی از جنس موشک
جامعترین کتاب با محوریت زندگی شهید حسن طهرانی مقدم؛ پدر موشکی ایران
«مرد ابدی» روایت مستندی از زندگی فرمانده پرآوازۀ سپاه اسلام، شهید حسن طهرانیمقدم است. حاصل قریب به ۱۲ سال، مصاحبه و معاشرت با اصلیترین افرادی که حسن طهرانیمقدم در برابر چشم آنان رشد کرد و «حسن» شد!
کاری که هفت ماه بعد از شهادت او، از خانۀ باصفایش آغاز شد و با جستوجو و سفر در خاطرات، اسناد، تصاویر و مکانهایی که شاهد حیات و شهادت او بودند، تکه تکه ساخته شد تا آینهای بیغبار، برابر زندگی مردی قرار بگیرد که در طول نزدیک به ۱۳ سال بعد از شهادت، تازه با مطالعۀ این کتاب خواهیم فهمید چقدر او را نشناختهایم.
«مرد ابدی»، حاصل گفتوگو با خانوادۀ مکرم شهید و سفر در گذشتۀ پرحادثۀ طهرانیمقدمهاست، با درسهای فراوان برای امروز و هر روز.
«مرد ابدی»، حاصل نشستن پای خاطرات مردان گمنام فرماندهی موشکی ایران عزیز ماست که در سختترین سالهای جنگ، برترین سلاح روز دنیا را با چنگ و دندان، به خانه آوردند تا فریاد دردمند «موشک جواب موشکِ» مردم ایران، بیپاسخ نماند؛ تا دنیا بداند، فرزندان ایران، برای اجرای امر رهبرشان، حاضر به هر فداکاری هستند.
«مرد ابدی»، حکایت عشق و وفای زنانیست که صبر کردند و به غم فراق لبخند زدند تا مردانی در برابر دشمن، با سربلندی بایستند و دشمن را منکوب کنند.
این کتاب، حاصل بیش از۶۰۰ ساعت گفتوگو، و تأمل در اسناد صوتی و تصویری شهید طهرانی مقدم و صدها سند مکتوب از اوست. اثری که با روایتی روان و جاندار، از زمان حالی که از چشمی دور، به او مینگرد آغاز میشود و بعد از خبر شهادتی که فقط از دور آن را میبیند، با انتشار پیام خاص رهبر معظم انقلاب دربارۀ این سردار عالیقدر، به گذشتۀ پر حادثۀ او میرود تا با اتحاد روایتها در یک خط زمانی واحد، بستر تولد و رشد حسن طهرانی مقدم را از کودکی، عشقها و انتخابها، رهایی از حوادث مرگبار، تا پوشیدن لباس رزم و نگاشتن اولین اوراق از مشاهداتش در دل جنگ، تا رفتن در دل خطرها و برداشتن باری بزرگ از جنگ، از فرماندهی آتش تا...
«مرد ابدی»، حکایت رشد یک انسان مؤمن، موحد، شجاع، عاشق، بزرگ، با سلامت جسم و جانی که همه را در راه خدا خرج میکرد. حکایت مردیست که از رنجهای پنهان او، روح لطیف و عاشقش، استقامتش در شدائد، عبودیت و اثر اخلاصش در گشودن درهای بسته، کم میدانیم!
«مرد ابدی»، روایت رشد مردیست که با عالم و آدم در صلح کل بود؛ اما مرگبارترین سلاحها را میساخت تا دیگر دلی در ایران از ترس جنگ نلرزد. او، طلایهدار «وعدۀ صادق» بود که با خونش، رازهای مگویش فاش شد تا همه واقعیت او را بدانند و ببینند کجای زندگی را میتوانند چون او ببینند و بسازند و اوج بگیرند؟
معصومه سپهری که پیش از این دو اثر شاخص با عنوانهای «لشکر خوبان» و «نورالدین پسر ایران» را به رشته تحریر درآورده بود، «مرد ابدی» را در سه جلد نوشته است که دربرگیرنده زندگی شهید حسن طهرانیمقدم و جزییات نقاط عطف و برجستۀ زندگی او از تولد تا شهادت، و مسیر پس از شهادت او تا رسیدن به نخستین پرتاب موفق ماهوارهبر به فضا توسط نیروی هوافضای سپاه است. به عبارتی، این کتاب، تاریخچۀ موشکی جمهوری اسلامی ایران است.
برشی از کتاب «مرد ابدی»(۱):
نوای صلوات در تالار پیچیده بود که حسن آخرین جملاتش را با لبخندی آشنا برای دوستانش بر زبان آورد، جملهای که آن روز در هیاهوی وداع ناشنیده ماند: «یه جمله هم تو ادبیات خودم میگم به عنوان نمایندۀ نیروی هوایی: احمد! دوسِت داریم! این جمله همیشه همراه شما باشه، ما هیچ وقت از تو جدا نخواهیم شد، انشااللّه تا بهشت با تو هستیم! »
تا آن روز، بیستویک سال بود که حسن مقدّم به عنوان فرماندهی موشکی کار کرده بود، اما وقتی سردار علی زاهدی به عنوان فرمانده نیروی هوایی در مجموعه مستقر شد، یکی از اولین کارهایش، پیشنهاد جانشینی نیروی هوایی به حسن مقدّم بود. این اتفاق، از نظر کاری، برای حاج حسن پیشرفت بود اما او هرگز دلبستۀ عناوین نبود و خیلی سعی کرد از پذیرش این مسئولیت سرباز زند، اما نتوانست!
برشی از کتاب «مرد ابدی»(۲):
پادگان مدرس، تقریباً کنار جادۀ اصلی بود و شکل و هیبت نظامی نداشت، اِلا اینکه خاکریز و سیمخارداری دورش را محصور کرده بود.
ـ دور پادگان خاکریز باید باشه تا اگر خدای نکرده حادثهای رخ داد، موج انفجارو تا حدی بگیره!
حاج حسن، خودش این را خواسته بود. اما نیروهای پادگان از وقتی او را شناخته بودند، دیگر منتظر اشارۀ او نبودند و سعی میکردند پادگان مدرس را از هر جهت دلخواه فرماندهشان کنند. در دل بیابان، به تمیزی و فضای سبز پادگان رسیدند. بهزودی سولهها تمیز شد و رنگشان از قهوهای به آبی تغییر کرد! شاید آنجا تنها نقطۀ دنیا بود که حتی اکثر تجهیزات آتشنشانیاش به عشق فرماندهشان، آبی رنگ شد!
خیلی خوبه این مجموعه. عالی و آموزنده
جام زهر
دیدم که جانم میرود
تنها برای لبخند
خط مقدم
روایت سوم
کاش برگردی
سربلند
حاج ابوالفضل
ام علاء