
بهنام
معرفی:
«بهنام» داستان زندگی اولین آتشنشان آسمانی پلاسکو، بهنام میرزاخانی (۱۳۹۵-۱۳۷۰)، از زبان نزدیکان و خانواده و تمامی کسانی که او را تا حدودی میشناختند، به قلم محمد قنبری است.بهقدری از خوبیها و اخلاقش برای دوست و فامیل گفته بودم که دیگر همه میدانستند با یک آتشنشان تصادف کردهام که خیلی بامعرفت بود. یک روز یکی از اقوام تماس گرفت و پرسید: آقا حمید اسم اون آتشنشانی که باهاش تصادف کرده بودی چی بود؟ گفتم: بهنام میرزاخانی، چطور مگه؟ گفت: آخی خیلی حیف شد! با تعجب پرسیدم: چطور مگه؟ چی شده؟ با ناراحتی زیادی گفت: الآن اخبار اعلام کرد که جزو شهدای حادثه پلاسکو بوده و اولین نفری که شهید شده ایشون بوده. با شنیدن این خبر گویا دنیا را روی سرم خراب کردند، طوری برایش گریه میکردم که انگار بچه خودم را از دست دادم. هم خودم، هم خانوادهام، هم تمام دوستان و فامیلی که خصوصیاتش را برایشان تعریف کردهبودم، همه ناراحت شدند و اشک ریختند. برای اخلاق خوبش میشود چندین کتاب نوشت. این شهید بزرگوار گویا جزو ملائک بود. (به نقل از رانندهای که با بهنام تصادف کردهبود).
گزیده کتاب:
سلامت نفس
بـا توجـه بـه ماهیـت کار مـا کـه بـه سـاخت و سـاز مرتبـط بـود، در ایامی از سـال بـه طـور تقریبـی کـم و زیـاد مـی شـد. در ایامـی کـه کار نداشـتیم، از آنجائی کـه بهنـام بسـیار پـر تـلاش و فعـال بـود، خـودش را در کارگاه هـای همـکار مشـغول مـی کـرد. بـه ایـن جهـت کـه از محیـط کارگاه هـا خاطـرم آسـوده نبـود، گاهـی از دور مراقـب بهنـام بـودم و او را زیـر نظـر داشـتم. در آن کارگاه هـا افـرادی بودنـد کـه اعتیـاد بـه مـواد مخـدر داشـتند. بعـد از مدتـی متوجـه شـدم نـه تنهـا بـه سـمت آن هـا نرفتـه اسـت، بلکـه بـا دو نفـر کـه زمینـه اصلـاح داشـتند نیـز صحبـت کـرده و آن هـا را بـرای تـرک و دوری از اعتیـاد راهنمایـی کـرده و حتـی قـول داده کـه کمـک شـان کنـد. صاحـب کارگاه کـه ایـن حـد از سـلامت و پاکـی را در بهنـام دیـده بـود بـه او گفتـه بود: «تـو هـر وقـت بیـکار هـم بـودی بیـا اینجـا فقـط حضـور داشـته بـاش مـن بهـت حقـوق میـدم».
(احمد میرزاخانی، پدر شهید)
چه قدر خوب بود این کتاب، کاشکی باز هم درباره شهدای حادثه پلاسکو، کتاب چاپ کنید.
انگار شهدا، از همان اول می دانستند شهید می شوند، مثل این شهید بزرگوار، روی تک تک اعمالشان، مراقبت می کردند.
از پمبا تا ماریانا
پرونده فوق سری 2040
جام زهر
تنها برای لبخند
دیدم که جانم میرود
کاش برگردی
خط مقدم
سربلند
بهروزخرمشهر،بهروزمن
پروازدرمهران
دوره توزودتربکش
دوره 14خورشید
ایوان ملک1
وعده صادق بسته10عددی
به قلبش اشاره کرد
یکی مثل شما
می روم تا مجنون بماند
عروسی پشت خاکریز
میاندار گودآب وآتش
سرهنگ ربایی
دوج
دیده بان