زنده باد کربلا
۲۹۵
1400
۹۷۸۶۲۲۶۶۰۹۲۳۴
زندگینامه داستانی رزمنده شیردل لشکر زینبیون؛ شهید ثاقب حیدر (کربلا)
در کتاب زنده باد کربلا، زندگی رزمنده مدافع حرم، ثاقب حیدر را با روایتی جذاب و داستانی میخوانید. کتاب عاشقان ایستاده میمیرند نشان میدهد یک انسان چطور میتواند زندگی کند و به شجاعتی برسد که برای دفاع از اعتقاداتش از زندگی و عشقش به خانوادهاش بگذرد. این کتاب سرنوشت مردی است که شجاعت را معنا کرده است و با فداکاری آن را به نسلهای بعد آموزش میدهد. کتاب زنده باد کربلا با زبانی روان و ساده شرح فداکاری و شجاعت است برای تمام کسانی که در زندگی فراموش کردهاند عشق و باور به اعتقادات چگونه باعث پرواز انسان میشود.
بخشی از کتاب زنده باد کربلا
بچههای پاراچنار زود بزرگ میشوند. هرچند برای ما بزرگترها هنوز بچه هستند. اِشنا تازه دوازده، سیزده سالش بود که اسلحه به دست میگرفت. شده بود انتظامات و مأمور امنیت مراسمات. از وقتی به یاد دارم، پاراچنار درگیر جنگ و خشونت وهابیون و طالبان بود؛ گاهی با شدت بیشتر و گاهی کمتر. هر مراسمی که داشتیم، اِشنا در کنار پدر و مردان دیگر، اطراف حسینیه در رفت و آمد بودند. از دور که قامت بلند و اسلحه را بر شانههای پهنش میدیدم، نگاه مادرانهام پر میشد از فخر و سرم را بالاتر از دیگران میگرفتم. هرچند تا به حال آن اطراف هیچ عملیات انتحاری نشده بود؛ اما زندگی ما با احتیاط و هوشیاری گره خورده بود.
اِشنا هم مثل پدرش، تمام فکر و ذکرش تنظیم تحریک حسینی و فعالیتهای آن بود. از کودکی هروقت ریاض قصد رفتن به تنظیم میکرد، او و گلزار حسین سر از پا نمیشناختند. بازیشان را رها میکردند و همراه پدر میشدند. ریاض در انتخاب تنظیم هم حساس بود. وقتی دید همه افراد تحریک ولایی هستند و مطیع رهبر امام خامنهای، در انتخاب آن تردید نکرد. به خصوص که این تنظیم زیر نظر روحانی مبارز، «سیدعابدحسین حسینی» اداره میشد، یار دیرین شهید عارف حسینی. به جز تنظیم، ریاض در بورکی هم با همکاری معلمان مدرسه، یک گروه فرهنگی راه انداخته بود. تنظیم «امامیه لایبرِری». در ساعات تعطیلی مدرسه، بچهها جمع میشدند و یکی دوساعتی برایشان کلاس احکام و عقاید و اخلاق میگذاشتند. اِشنا به خاطر پدرش مجبور بود در آنها شرکت کند؛ اما نمایش فیلم هم داشتند که اِشنا این یکی را با ذوق و شوق میرفت. معمولاً فیلمهای دفاع مقدس ایران را پخش میکردند و اِشنا که برمیگشت، تمام فیلم را با جزئیات و حرکات نمایشی برای انیا و پدربزرگ تعریف میکرد. با شهادت ایرانیها اخم میکرد و حسرت میخورد و به قول خودش با به درک واصل شدن بعثیها، هیجانزده میشد و کامل شرح میداد! مدارس که تعطیل شد، دست و بال اِشنا هم باز شد. اوایل به درس علاقه داشت. یکی-دو سالی در مدرسهٔ دولتی درس خواند؛ اما از آنجا که همهٔ خانواده آرزوهای بلندی برایش داشتند و وضع مالی نسبتاً خوبی هم داشتیم، او را به مدرسهٔ غیرانتفاعی فرستادیم. همهٔ کتابهایشان به زبان انگلیسی بود و تنها یک کتاب به زبان رسمی پاکستان، یعنی اردو داشتند. هرشب یکی از پسرهای بزرگتر خانه مثل برادرشوهرم «جمیلحسین» که مجرد بود یا پسرم گلزار حسین، همهٔ بچهها را در یک ساعت جمع میکردند تا تکالیفشان را انجام دهند. اِشنا هم مجبور بود زیر نظر آنها مشقهایش را بنویسد و درس بخواند. باوجود هزینهٔ چهار، پنج میلیون تومانی که سالیانه برای مدرسهاش پرداخت میکردیم؛ اما چندان دل به درس نمیداد. کمکم بزرگ میشد و نسبت به وقایع دنیای اطرافش حساس. آنقدر که به جهاد و مسائل سیاسی که در تنظیم میشنید، اهمیت میداد، به درس و مشقش نمیداد..»
برای تهیه کتاب «زنده باد کربلا» و کتابهای دیگر نویسنده، کلیک کنید.
فوق العاده بود . این سومین کتابیه که از شهدای مدافع حرم پاکستان خوندم . قبل از این کتاب ، کتاب مسافر آگوست در مورد شهید سید حشمت علی شاه و کتاب نجمه پلاره در مورد شهید سید افتخار حسین رو خونده بودم . هر سه کتاب فوق العاده عالی بودن . نکته قابل تامل در مورد شهدای زینبیون و فاطمیون اینه که معمولا این شهدا از نظر مالی وضعیت پایینی دارند و خانواده های خودشون هم به دلیل اینکه هم پاکستان و هم افغانستان کشورهای ناامنی هستند در خطر هستند و اینکه میبینی هیچ کدام از این دلایل مانع رفتن این شهدا به سوریه برای دفاع از حرم بی بی زینب(س) نشده میفهمی که چه قدر اونا به راهی که رفتن باور و اعتقاد کامل داشتند . کاش کتابهای بیشتری در مورد این شهدا نوشته بشه یه خلوص عجیبی تو زندگی این شهدا هست که خیلی حال آدمو خوب
جام زهر
دیدم که جانم میرود
تنها برای لبخند
خط مقدم
روایت سوم
کاش برگردی
سربلند
حاج ابوالفضل
مردابدی
ام علاء
زنده باد کربلا
آقاداماد
آقامصطفی
کاش برگردی
سرمشق
حواله عاشقی
ماروپله
فقط امام رضا بخواند
تاتیک
خون دریا