در آرزوی شهادت

در آرزوی شهادت

ناموجود

۱۰۱

۱۴۰۲

۹۷۸۶۲۲۷۹۵۶۳۶۸

معرفی:
بعد از عملیات فتح‌المبین، با حاج احمد به قرارگاه کربلا رفتیم و بعد از سخنرانی آقا محسن، سوار لندکروز شدیم تا به مقر خودمان برگردیم. حاج احمد خودش پشت فرمان نشست. بین راه گفتم: «ان‌شاءالله تتمه عملیات هم به زودی تمام می‌شود و به نجف‌آباد برمی‌گردیم!» حاجی نگاهی به من انداخت و گفت: «پشت گوشت را دیدی، نجف‌آباد را هم می‌بینی!» گفتم: «باشد! این‌که کاری ندارد! یک آینه روبه‌رو می‌گذارم، یکی هم پشت سر، راحت پشت گوشم را می‌بینم!» با دست راست گوشم را گرفت و محکم پیچاند؛ یکی هم به پس گردنم زد و گفت: «خواب نجف‌آباد را ببینی! تا جنگ هست، ما هم هستیم! هیچ کجا نمی‌رویم!»

کتب دیگر سایرنویسندگان
کتب دیگر انتشارات یا زهرا (س)
کتب مرتبط
ما رادر شبکه های اجتماعی دنبال کنید