نت های رها
۱۲۸
۱۴۰۳
۹۷۸۶۲۲۷۸۰۸۶۵۰
آپارتمانشان آخرین آپارتمان یک برج بلند است. به دیوار اتاق خواب تصویر یک منظره زده شده است. منظره دریاست. طلوع خورشید و دو پرنده ای که رو به دریا می روند. صبح دوش آب سرد. نوشیدن قهوه بی ،شکر همراه برشی کیک و مارمالاد.
سوار شدن به آسانسور شیشه ای فرود از آسمان به زمین نشستن در اتومبیلی که نرم می رود و بی صدا. به همراه «او» که زیر لب ترانه می خواند. رسیدن پیاده شدن و دور شدن مرد. غروب باز هنگام به او رسیدن سوار اتومبیلی که نرم می رود و بی صدا. رسیدن مقابل برجی که در بامش چراغی سرخ می سوزد. آسانسور شیشه ای نگاه به آینه ای که تصویرشان را کدرتر از صبح نشان میدهد. رسیدن به آپارتمان نشستن پشت میز آشپزخانه شام حاضر است. شام سرد گرم می شود. نگاه به پوستری که در ریا را نشان میدهد و پرنده هایی که مسافر خورشیدند.
“چرا نمی رسیم؟”
“می رسیم.”