آمپول صلواتی
شومیز - رقعی
۱۴۴
1401
۹۷۸۶۲۲۲۸۵۲۸۸۷
معرفی:
همه چیز از یک فراخوان ثبتنام اولیه نیروهای داوطلب در دانشگاه شروع شد. برای خدمترسانی در یک درمانگاه جهادی در ایام پیادهروی اربعین در نجف یا کربلا و شاید هم بین راه. برای درمانگاه پزشک، پرستار، فوریتهای پزشکی، کمکبهیار، کارشناس دارویی، متصدی پذیرش، نیروی خدمات و کادر پشتیبانی میخواستند. مهدی عجم نویسنده کتاب «آمپول صلواتی» هم ثبت نام کرد. تجربه کار جهادی آن هم در خارج از کشور و آن هم اربعین، برای او جالب و کمی خاص بهنظر میرسید.
قرار بود هلال احمر کار پشتیبانی را انجام دهد و بلیطهای پرواز، اسکان و رایزنی اختصاص محل درمانگاه را برعهده بگیرد. تیم اعزامی باید در دو بازه ۸ روزه جمعا ۱۶ روز در درمانگاه مستقر و به زوارالحسین خدمات ارائه می دادند.
اسامی نهایی منتخبان منتشر شد و اسم نویسنده هم در لا به لای کادر منتخب بود. او از همان شروع کار در درمانگاه، با دیدن حجم و تنوع کار به ذهنش خطور کرد که کاش فرصت و فراغتی هم دست دهد که خاطرات و روایات افراد حاضر در آنجا را گردآوری کند. تردید نداشت که بعد از انتشار به درد همه مخاطبان و کادر درمان خواهد خورد. روایت آن همه شور و اشتیاق خادمانی که عاشقانه آمده بودند تا به تأمین و حفظ سلامت زائران کمک کنند. در اوج شلوغی و ترافیک شیفتها، همان جا در نجف یادداشتهایی برداشت و ماهها بعد از سفر، بازنویسی خاطرات را شروع کرد.
او در سال بعد یعنی تابستان ۱۴۰۲ که مجدداً موکب جهادی درمانی بزرگتر و منسجمتر در نجف برپا شد حضور نداشت؛ اما مشتاقانه پای سخنان چند تن از دوستان فعال موکب نشست و از بین خاطرات و روایتهای آنها خواندنیترینها و شنیدنیترینها را انتخاب کرد و به این ترتیب متنهای دیگری به خاطراتی که نوشته بود اضافه شد. خاطراتی کوتاه و خواندنی آن هم از زاویه دید کادر درمان درباره سفر زیارتی اربعین و زائران که کمتر به آن پرداخته شده است.
گزیده کتاب:
سبقت گرفتن در انجام کارهای زمین مانده، در درمانگاه ما فرهنگ شده بود و فرقی نمیکرد شما پزشکی یا پرستار، خدماتی هستید یا انتظامات. بارها میدیدم وقتی بچهها میدیدند درمانگاه نیاز به نظافت دارد و خدماتی سرش شلوغ است، جارو و سطح زبالهها مشتریاش زیاد میشد. یا حتی پذیرایی از کادر درمان هنگام کار یا تخلیه بار و داروها از خودروها، این کارها متصدی مشخص نداشت مثل تهران؛ ولی بچهها از هم سبقت میگرفتند. دیدن این صحنهها فقط در اربعین امکان دارد.
عالی، جذاب، ممنون از شما
عالی، چه قدر خوب بود، ممنون از شما
چه قدر خوبه که این کتابها چاپ میشه، یا حسین
عالی بود، خیلی جذاب و مفید
چه اسم جالبی داشت، خود کتاب هم عالی بود، ممنون از شما
عالی بود، چه قدر خندیدم و اشک ریختم با این کتاب
خبلی جذاب بود، یاد اربعین افتادم
جام زهر
دیدم که جانم میرود
تنها برای لبخند
خط مقدم
روایت سوم
کاش برگردی
سربلند
حاج ابوالفضل
مردابدی
ام علاء