تصویری در بند
رقعی
۲۶۰
1401
۹۷۸۶۲۲۲۸۵۲۳۰۶
معرفی کتاب تصویری در بند /خاطرات جاویدالاثر کاظم اخوان اولین عکاس خبرنگاران جنگ تحمیلی
کاظم ته تغاری خانواده اخوان در گروه دوستان نقش مرکزی و رهبری داشت. دوستانی که تا آغاز زمزمه های انقلاب در مشهد همپای همدیگر بودند. نقطه برجسته زندگی او، آَشنایی با ستاد جنگ-های نامنظم و دکتر چمران بود. به گفته دوستان و همرزمان این دیدار تا آنجا پیش رفت که ابتدا کاظم به عنوان رزمنده و در ادامه به عنوان همه کاره ستاد؛ هر جا دکتر چمران بود، پس باید کاظم هم می بود. گل خاطرات کاظم مربوط می شود آشنایی وی با دوربین عکاسی آن هم به درخواست پدر معنوی اش یعنی دکتر چمران. به گونه ای که در یک دستش اسلحه و در دست دیگرش دوربین عکاسی بود. اغلب تصاویر زیبایی که از دکتر چمران به یادگار مانده است توسط دوربین عکاسی اهدایی ایشان به کاظم ضبط و ثبت گردیده است. سپس با شهادت دکتر چمران و انحلال ستاد جنگ های نامنظم دامنه فعالیت کاظم تغییر شکل پیدا می کند. اما دوربین عکاسی همچنان نقش اول خاطرات او را در سال های 59، 60 و 61 بازی می کند. زندگی کاظم بعد از اتمام عملیات بیت المقدس با سردار حاج احمد متوسلیان گره می خورد. زندگی جدید او با اعزام به سوریه –لبنان رنگ و بوی دیگری می گیرد. وی علی رغم توصیه دوستان، فرماندهان ستاد جنگ های نامنظم داوطلبانه به ماموریت برون مرزی می رود. با اسارت کاظم، حاج احمد متوسلیان، تقی رستگار مقدم و سید محسن موسوی که با عنوان چهار دیپلمات شناخته میشوند، خاطرات او رنگ و بوی انتظار می گیرد. انتظاری کشنده. انتظاری که خانواده هر چهار دیپلمات را از این نهاد سیاسی به نهاد دیگر سیاسی می کشاند. انتظاری که تا هم اکنون نیز ادامه دارد. قابل ذکر است که در طی این مدت یعنی از سال اسارت تا امروز شایعاتی مبنی بر زنده بودن یا شهید شدن این چهار دیپلمات ذکر شده است که در این کتاب سعی شده از اخبار موثق استفاده شود.
گزیده کتاب تصویری در بند:
یک ماه از مرحله اول عملیات کرخه کور گذشت. در این مدت پیشنهاد کار در واحد عکاسی خبرگزاری پارس بهواسطه فریدون به کاظم داده شد. باد خنک کولرآبی در میان موهای مشکی او بازی میکرد. تعدادی از تصاویر دکتر چمران رو به روی صمدیان چیده شده بود. تصویر اول، دکتر چمران دستبهکمر به همراه دونیروی ارتشی در کنار صخره خاکی ایستاده و چشم به جبهه مقابل دوخته بود. تصویر دوم، دریکی از سنگرها اسلحه به دست، به لنزِ دوربینِ کاظم لبخند زده بود. تصویر سوم، دکتر منطقه عملیاتی را برای سرگرد فرتاش، محمدنخستین و محسن الهی تشریح میکرد. در این چند عکس دکتر کانون عکاسی کاظم بود. صمدیان مدتی طولانی به یکی از عکسها خیره شد. کاظم لبخند زد: «این عکس تو اوج جنگ گرفتم. دکتر این گلها به من نشون داد. گفت« از این شقایقهایی که براثر صدای شلیک گلوله داره میلرزه بگیر.» کاظم لنز دوربین را روی گلهای شقایق تنظیم کرده بود. لرزش بعضی از آنها واضح دیده میشد. دو رزمنده در میان گلهای شقایق و دشت سرسبز سنگر گرفته بودند. سر اسلحه آنها دشمن بعثی را نشانه گرفتهبود.»