الجمل
رقعی
۲۴۲
1402
۹۷۸۶۲۲۲۸۵۱۵۸۳
بازنویسی روایی و مستند کتاب «الجمل» شیخ مفید
کتاب «الجمل» بازنویسی روایی و مستند کتاب «الجمل» شیخ مفید است که به اثبات حقانیت ولایت و امامت حضرت امیرالمومنین علی(ع) بر اساس منابع اهلسنت می پردازد. دربارۀ جنگ جمل که نخستین درگیرى و کشتار میان دو گروه از مسلمانان است و در آن ـ به اختلاف روایات ـ 15 تا 25 هزار تن از دو گروه کشته شدند، کتابهاى زیادى نوشته شده است. با مراجعه به فهرست ندیم به راحتى مىتوان با یازده مؤلف آشنا شد که کتابى به نام «جمل» نوشتهاند. و طبیعى است که بررسىکنندگان جنگ جمل نیز آن را از دیدگاه خود تجزیه و تحلیل کنند. همچنین موضوع «خروج و قیام بر ضد امام عادل و حاکم» از نظر فرقههای مختلف، متفاوت است. مسئله دیگر اینکه، گرفتارى مسلمانان در جنگ جمل دشوارتر از موارد دیگر است، زیرا در مورد حضرت امیر(ع) تمام فرقههاى مسلمان (غیر از خوارج) متفقند که ایشان در زمرۀ خلفاى راشدین (ابوبکر، عمر و عثمان) و پیشوایان عادل مسلمانان است و خروج بر آن حضرت را نمىتوان موضوعى ساده فرض کرد. کتاب «الجمل» نتیجۀ تلاش برای بازنویسی روایی و مستند کتاب «الجمل» شیخ مفید است. شیخ مفید در کتاب «الجمل» نقطۀ محوری مباحث را اثبات حقانیت ولایت و امامت حضرت امیر(ع) بر اساس منابع اهلسنت قرار داده است. به نظر شیخ مفید بر همین اساس، مقابله با امام بعد از بیعت با ایشان امری خطا بود. شیخ همین موضوع را با تکیه بر منابع اهلسنت، مبنایی برای روایت جنگ جمل قرار داده است.
در قسمتی از کتاب «الجمل» می خوانیم:
همین که امیرالمؤمنین دید که آن قوم به سوى لشکر حملهور شدند، به محمدبنحنفیه فرمان داد پرچم را پیش ببرد. او رایت را جلو برد، مهاجران و انصار هم حمله را شروع کردند و آن قوم چون متوجه شدند که محمدبنحنفیه جلوتر از یاران خود حرکت مىکند همگى شروع به تیرباران او کردند. او در جاى خود ایستاد و به گمان اینکه تیرباران آنان یکى دو بار بیشتر صورت نخواهد گرفت و سپس دوباره پیش خواهد رفت. ناگاه امیرالمؤمنین با دست خود به شانه او زد و رایت را از دست او گرفت و بانگ برداشت که: «اى یارى داده شده بمیران !» همین که این شعار شنیده شد، آنان سست شدند و لرزه بر اندامهایشان افتاد و به یکدیگر پیوستند و همه به هم پناه بردند در این هنگام عمار و مالکاشتر با شمشیرهاى کشیده به آن قوم حمله بردند و امیرالمؤمنین فریاد کشید: «اى محمدبنابىبکر! اگر عایشه بر زمین افتاد، او را بپوشان و کارهایش را بر عهده بگیر» چون قوم این سخن را شنیدند، سست و مضطرب شدند. اما پس از مدتی از آن سستى و اضطراب بار دیگر به خود آمدند و جان گرفتند و به میدان آمدند و هماورد طلبیدند.
برای تهیه کتاب الجمل و سایر آثار نویسنده کلیک کنید.
روایت سوم
پتوی پرنده
تنها گریه کن
جام زهر
دیدم که جانم میرود
تنها برای لبخند
خط مقدم
روایت سوم
کاش برگردی
سربلند
حاج ابوالفضل
مردابدی
ام علاء