معرفی:
جان اشتاین بک و کتاب «خوشههای خشمش» را بیشتر رمانخوانان و علاقهمندان به ادبیات آمریکا میشناسند امااشتاینبک شاهکار دیگری هم دارد و آن «شرق بهشت» است که در ایرن غریب و مهجور مانده است. در سال ۱۳۶۱ این اثر به فارسی ترجمه شد اما پس از آن در فراموشی ماند. اگر رمان «خوشههای خشم» اشتاین بک حماسهای درباره تهیدستان آمریکا و درد و رنج انها است، «شرق بهشت» یک حماسه فلسفی است از قلمی که پنجاه سالش تمام شده و سردو گرم چشیده و پخته است. «شرق بهشت» زندگینامه دو نسل است. نسلی که برای فرار از سختیهای زندگی و تعصبهای مذهبی و اجتماعی به آمریکای رویایی مهاجرت کرده و نسل بعد از آن که در استانه قرن بیستم در میان تحولات صنعتی و اجتماعی متولد شده است. یک نوع زندگینامه که نویسنده در آن عضوی از خانواده و از نسل دوم است. او داستان زندگی را روایت میکند و چگونگی پاگرفتن و گسترش این دنیای جدید را میگوید. داستانی نمادین از آفرینش انسان، اخراجش از بهشت و زمینی شدن و سرگردانی او در پهنه زندگی. اشتاینبک، ماهرانه و استادانه، مسائلی را مطرح میکند که همه افراد بشر از زمانی که بودهاند تا زمانی که باشند با آن دست به گریبانند، انسانهایی که اگرچه از باغ عدن بیرون رانده شدند ولی در شرق آن ساکن شدند و جهنمی را هم که وجود نداشت بهوجود آوردند و تا ابد در حسرت آن بهشتی که از آن رانده شدهاند میسوزند. «شرق بهشت» در سال ۱۹۵۵ به وسیله الیا کازان و با بازی جیمز دین، ستاره ناکام سینمای آمریکا روی پرده رفت.