محمد علی جعفری در عطر فلفل پس از گذر از هزار و یک دروازه امنیتی و پوشیدن لباس بلوچی و یافتن بلد راه، مخاطب را با کامیونهای سراسر رنگ و لعاب پاکستانی آشنا میکند. کامیونهایی که ثبت جهانی شدهاند و همچون عروسی خرامان خرامان در جادهها چشمنوازی میکند. جعفری از فلفلهایی میگوید که غذا به آنها اضافه شده! از زبان و انتخاب واژه مردک برای مرد و خاتون برای زن! از قیمت بنزین و نرخ تورم، از تفاوت مذاهب یا بهتر بگوییم تزاحم مذاهب و هزار و یک ریز و درشت سفری دیگر.
تا اینکه میرسیم به اصل مطلب. یعنی همان زوار اربعین، عزاداری حسینی و شیعیان پاکستان که رنج بمب و ترور و انتحاری برای آنها یک عادت است. کتاب عطر فلفل روایت دیدار با بزرگان شیعه پاکستان را نیز روایت میکند. بزرگانی چون «سید امانالله شادیزهی» که گروهک تروریستی صحابه برایش خط نوشته بود: « تو کافر شدهای! دست از حمایت ایران بردار، وگرنه میکشیمت». همچنین کتاب دید مناسبی از نفوذ ایران، رهبر معظم انقلاب و امام خمینی (ره) در دل مردم پاکسستان ارائه میکند.
نویسنده «عطر فلفل» را از ایالت بلوچستان پاکستان به سیاهه کاغذ نگاشته تا سفرنامهای متفاوت از لا به لای ترور و بمب و تیر و ترکش بیرون بکشیم. البته به این خشونت که نه! به همه اینها باید زوار اربعینی پاکستان، دنیای رنگهای پاکستانیها، عطر ادویههای ناب، فرهنگ مردم پاکستان و تاریخ و جغرافیای ایالت بلوچستان پاکستان را هم اضافه کرد.

