تولد در سرزمین مارادونا

تولد در سرزمین مارادونا

۱۴۵,۰۰۰ تومان

۱۶۰

1402

۹۷۸۶۲۲۷۵۷۴۸۹۰

معرفی:

کتاب «تولد در سرزمین مارادونا» زندگینامه سهیل اسعد است. مردی آرژانتینی با اصالت لبنانی که گمشده وجودش را در اسلام یافت و پس از آن برای اینکه هم‌زبان‌هایش را در این لذت شریک کند به حوزه علمیه قم سفر کرد تا دین را کامل‌تر بفهمد و مبلغش شود. سهیل با نام رسمی ادگاردو در خانواده‌ای مهاجر به دنیا آمد. پدر لبنانی‌اش مثل مهاجران خاورمیانه‌ای و اروپایی در جستجوی ثروت و آسایش به سرزمین بکر و غنی آرژانتین آمده بود. گرچه سهیل و خانواده‌اش مسلمان بودند اما مثل اکثر مهاجران نسل دوم چیز زیادی در مورد ریشه و دین  اجدادی‌اش نمی‌دانست و تنها به اسم مسلمان بود. او به تئاتر و آیین‌های شرقی علاقه‌مند و تنها اتصالش به اسلام نوار کاست‌های عبدالباسط بود که از لبنان برایش رسیده بود و او از گوش کردن و تقلید آن‌ها لذت می‌برد. او در جوانی تصمیم می‌گیرد برای بهتر شناختن خانواده‌اش سفری به لبنان داشته باشد و همین سفر باعث می‌شود تا برای اولین بار روح ایمان را در مسجدی روستایی لمس کند و در لبنان ماندگار شود. معاشرت سهیل با اهل قرآن و دین کمک می‌کند تا شبهات فکری‌اش در مورد دین برطرف شود و تصمیم بگیرد برای آشنایی با مکتب اهل بیت به قم بیاید. او از همان ابتدای تحصیلات حوزوی تبلیغ دین را آغاز می‌کند و هر سال به کشورهای آمریکای لاتین سفر می‌کند. او که درد مردم این نقطه از جهان را به خوبی می‌فهمد با دانش خود و اخلاق محمدانه‌اش دل آن‌ها را به سمت اسلام جذب می‌کند و در طی دو دهه کمک می‌کند تا ده‌ها مرکز اسلامی در قاره آمریکا پا بگیرد. فعالیت رسانه‌ای گسترده و تلاش موثرش برای تبلیغ اسلام سبب شده تا در چندین کشور ممنوع الورود شود ولی او همچنان با قدرت و جدیت به اشاعه مکتب زیبای اهل بیت می‌پردازد.

گزیده کتاب:

پسرش گفت: «ببخشید پدرم با شیخ‌ها رابطه خوبی نداره.» فهمیدم چون پدرش پول دار است و روحانی‌های قبلی دنبال پول او بودند دل خوشی از آن‌ها نداشت. اما من حتی یک ریال هم از او نگرفتم. پول هتلم را هم آورده بودم روز اول که به خاویر گفتم یک هتل پیدا کن من بروم اجازه نداد و من در همان مسجد ماندم همین پول نگرفتن و اهمیت ندادن به آن همه مال که کمترینش دویست واحد آپارتمان در آمریکا بود و مالکیت سه تا از سینماهای بزرگ مکزیک و بیزینس مغازه‌های زنجیره ای طلا و... باعث شد سال بعد که دوباره رفتم آن جا سرحان بزرگ آمد و گفت: «بیا پسر من خاویر رو ببر قم» خاویر به دلیل زیاده‌روی های خانمش در خرید لباس و زیورآلات و گذراندن بیشتر وقتش در سالن‌های بدن سازی و آرایشگاه‌ها او را طلاق داده بود و بعد از مدتی افسرده شده بود. یک سال با من امد قم و سال بعد پدرش آن قدر شیفته من شد که گفت:«همه نوه‌های من را با خودت ببر و همه را یکی مثل خودت تربیت کن.»

کتب دیگر مهری السادات معرک نژاد
کتب دیگر انتشارات عهد مانا
کتب مرتبط
ما رادر شبکه های اجتماعی دنبال کنید