
رویای آنه


۱۴۴

۱۴۰۲

۹۷۸۶۲۲۲۸۵۲۶۹۶
«رؤیای آنّه» روایت زندگی پسری است به نام عیسی؛ پسری که در یکی از روستاهای ترکیه به دنیا میآید و همان جا قد میکشد. تعداد زیاد افراد خانواده و مشکلات روستا، دستبهدست یکدیگر میدهند تا او به شهر برود و در یک رستوران مشغول کار شود و از چهارده سالگی بشود کمک خرج خانه.
بهمن سال ۶۱ و در هجده سالگی به ایران میآید. با زبان بیزبانی با آدرسی که از قبل، از یکی از دوستانش در ترکیه گرفته، در تبریز به دنبال حوزه علمیه میگردد تا اینکه بالاخره پس از فراز و نشیب بسیار، در حوزه علمیه بناب ثبتنام میکند. حوزه بناب حوزه ایست چسبیده به مسجد جامع شهر. مسجد جامع هنگام نماز، محل اجتماع مردم و طلبهها و رزمندهها است. خبرها در مسجد رد و بدل میشوند و مسیر بعدی زندگی عیسی را شکل میدهند. او علیرغم مخالفتهای مدیر مدرسه، ادامه مسیرش را در جبهه میبیند و به همین دلیل، مخفیانه خودش را به نیروهای اعزامی میرساند و بهار سال ۶۲ میشود اولین تجربه شیرینش از جبهههای ایران؛ تجربه شیرینی که خیلی دوام نمیآورد.
برشی از کتاب رویای آنه:
عکسی را که حسین همراه اعلامیهها برایم آورده بود، با چه عشقی قاب کرده بودم. عکس یک هنرپیشه معروف را برده بودم پیش ماهرترین نجار ایغدیر و سفارش کرده بودم بهترین قابی که در تمام عمرش زده، برای آن عکس درست کند. یک قاب چوبی درست کرد، با تزئینات نقرهای رنگ. به خانه که رسیدم، عکس هنرپیشه را درآوردم و عکس امام را که زیر درختی نشسته و لبخند میزدند، به جایش گذاشتم. قاب عکس را روی طاقچه خانهمان در اوغروجا گذاشته بودم. هر صبح، پارچهی روی قاب را کنار میزدم و محو چهره امام میشدم.
عالی بود. سلام و درود خداوند بر راوی شجاع و مقاوم این کتاب با ارزش.
جام زهر
دیدم که جانم میرود
روایت سوم
کاش برگردی
سربلند
تنها برای لبخند
خط مقدم
علی و فاطمه
آموزه هایی ازقرآن
شهیداحمدکاظمی
رویای آنه
مربع های قرمز
فقط غلام حسین باش
ملاصالح