کد 99
مجموعهخاطرات حضور حجتالاسلام سیدمحمد بابامیری بههمراه دوستانش در خط مقدم مبارزه با کرونا
کتاب کد99، نوشتۀ سیدعلی نقیب، مجموعهخاطرات حضور حجتالاسلام سیدمحمد بابامیری بههمراه دوستانش در خط مقدم مبارزه با کرونا است. سیدمحمد بابامیری متولد ۱۳۵۶ در شهر مقدس قم است؛ او بعد از شهادت پدر در جنگ تحمیلی، همراه خانواده راهی تهران شد و چند سال بعد، برای ورود به حوزهٔ علمیه به قم برگشت. پس از آن، در کنار تحصیلات حوزوی، به سرودن شعر روی آورد و در این حوزه عناوین مختلف استانی و کشوری کسب کرد. در سال ۱۳۹۴، از طرف نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه علومپزشکی قم بهعنوان مشاور دینی بیمارستان شهید دکتر بهشتی(ره) قم مشغول به کار شد و همزمان با این فعالیت، موفق به دریافت مدرک کارشناسیارشد در رشتهٔ مشاورهٔ خانواده شد. با شیوع ویروس کرونا، همراه جمعی از اساتید حوزوی و دانشگاهی خود که روانشناس و مشاور بودند، تحت عنوان روحانیان روانشناس جهادی به مراکز درمانی درگیر با کرونا رفتند و در شیفتهای متعدد پابهپای کادر درمان به مراقبت از بیماران کرونایی پرداختند. این تلاش به شهر قم محدود نبود و در شهرهای دیگر و در بیمارستانهای مختلف ادامه داشت. حضور در منازل بیماران کرونایی علاوه بر بیمارستانها، از دیگر فعالیتهای او و تیم متخصصان روانشناس بود. کتاب پیشِرو گزیدهای از خاطرات ایشان از حضور در خط مقدم مبارزه با ویروس منحوس کروناست. نویسنده در این اثر بهسراغ نیروهای جهادی رفته است که در روزگار کروناویروس دل به خطر دادهاند و وارد میدان مبارزه با این ویروس منحوس شدهاند. جهادگرانی از جنس طلاب حوزۀ علمیه که شب و روز خود را وقف این کار کردهاند و دوشادوش کادر درمان در ایام شیوع این ویروس به خدمت به بیماران کرونایی پرداختهاند؛ جایی که از آن بهعنوان خط مقدم مبارزه با کرونا نام میبرند، بخش بیماران کرونایی یک بیمارستان. در هریک از روایتهای کد۹۹ با ابعادی از همدلی مجاهدانه و حضور پر رنگ طلاب علوم دینی در خط مقدم مبارزه با کرونا را حس میکنیم.
گزیدۀ متن کتاب کد99
دکتر بابامیری، به اتاق عمل! از کودکی عاشق پزشکی بودم. در جوانی و هنگام انتخاب رشته هم با همین رؤیا، رشتهٔ تجربی را برای تحصیل انتخاب کردم. دائم در فکروخیال بودم و شوق پزشک شدن در وجودم سرشار بود. حتی در رؤیا و خیالم هم این صدا طنینانداز بود: «دکتر بابامیری، به اتاق عمل!» در همان دوران دبیرستان، کتابی خواندم که مسیر زندگیام را عوض کرد. دغدغههایم با خواندن این کتاب عوض شد. نمیخواهم شعار بدهم، اما میخواستم بهجای شناخت بدن، نفس خودم را بشناسم. آن جوان که روزی عاشق پزشکی بود، حالا شده بود طلبهٔ نوپایی که میخواست خودش را بشناسد. طلبه شدم، اما شوق پزشکی همیشه همراهم بود، تا اینکه پیشنهاد شد برای مشاورهٔ مذهبی در بیمارستان مشغولبهکار شوم. برای این کار مصاحبه داده بودم و منتظر جواب بودم. وقتی خبر آمد که پذیرفته شدهام، اشک شوق امانم نمیداد. از شدت خوشحالی نمیدانستم چه باید بکنم. خدا چقدر خوب مسیر را برایم ترسیم کرده بود. رؤیای پزشک شدنم جور دیگری داشت تعبیر میشد. راهی بیمارستان شدم، با عزم اینکه روح و ذهن طبیبان را طبابت کنم.
برای تهیه کتاب کد99 و سایر آثار نویسنده، کلیک کنید.