رازچشم هایش
رقعی
۱۴۴
۱۴۰۱
۹۷۸۶۲۲۷۱۷۷۲۶۸
«راز چشمهایش» روایتی است داستانی از زندگی مخلصانه مدیر و معلم شهید سیدجلال سجادی است. سید جلال از مبارزین فعّال قبل از انقلاب بود و بیش از پنج ماه در زندان ساواک کرمان به سر برد. شهیدی که دوران دانشجوییاش با دوران دانشجویی خیلیها فرق داشت. اما انگار قرار بود امتحانات مختلفی را پشتسر بگذارد. معلم دبیرستان دخترانه شد.
صدای جنگ در کوچه و خیابانهای ایران پیچید و به گوش سید جلال هم رسید. حالا زمان شروع یک مرحله جدید از زندگی بود. جدالی سخت و جانکاه. حالا او باید دو جبهه را اداره میکرد. جبهه مدرسه و جبههی جنگ...
برشی از کتاب:
آقاسیدجلال گفت: « من شفاعتتون میکنم اما به یک شرط! » نیمخیز شدم و تیز پرسیدم: «چه شرطی؟!» آن لبخند شیرین و دلربایش هنوز در ذهنم جلوه دارد، گفت: «اگه من شهید شدم، شما هر کدوم ۶ماه برای من نماز قضا بخوانید و یک ماه روزه بگیرید. قول میدم به این شرط شفاعتتون کنم.» گفتم: «سید قربون جدّت بشم تو که همه نمازهات رو خواندی و روزههات رو گرفتی، نماز و روزه قضا نداری.» گفت: «حالا من شک دارم، شاید بعضی نماز و روزههام مورد قبول واقع نشده باشه. اینطوری خیالم راحتتر میشه.»


عالی بود. قلم نویسنده بسیار روان ودوست داشتنی هست.
خیلی عالی بود. ممنون از چاپ این کتاب ناب و با ارزش.
واقعا لذت بردم از مطالعه این کتاب با ارزش. عالی
اگر دوست دارید با یک زندگی پر از خیر و برکت یک شهید آشنا شوید، توصیه می کنم که این کتاب را مطالعه کنید.
چه قدر من این کتاب را دوست داشتم. هر بار یک درس جدید از آن یاد گرفتم.
یه کتاب با یک روایت فوق العاده و تاثیر گذار از یک معلم شهید.
جام زهر
روایت سوم
خط مقدم
دیدم که جانم میرود
سربلند
کاش برگردی
مجموعه کتاب ویژه
رایحه
شهیدمحسن فخری زاده
دوره ردپای نور
ارمغان بهشت
دوره تربیت اسلامی
وعده صادق
جایی که هیچکس نیست
طلایه دار
روایت آتش
وعده صادق.پالتویی
دوره توزودتربکش
دوره 14خورشید
شهیدعبدالله اسکندری