نفوذ در موساد
روایت داستانی جوانان میهنپرست جهان عرب و رخنۀ اطلاعاتی در رژیم صهیونیستی
کتاب نفوذ در موساد، نوشتۀ صالح مرسی صالح، روایت داستانی جوانان میهنپرست جهان عرب و رخنۀ اطلاعاتی در رژیم صهیونیستی است. این روایت شکستناپذیری سرویسهای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی را به افسانهای بیاساس بدل کرده است و سست بودن این خانه را در مقابل دیدگان جهانیان بهتصویر کشیده است و البته نشانهای است بر پیروزی حتمی جوانان غیور جهان اسلام دربرابر جنود شیطان. این اثر از مجموعۀ رمان «خانۀ عنکبوت» است.
گزیدۀ متن کتاب نفوذ در موساد
رأفت در یکی از نامههای سرّی خود نوشت: «...بعد از چند جام که بالا کشید، نمیتوانستم تشخیص بدهم که این مرد تنومند زنده است یا مرده. تنها نشانۀ زنده بودن او نفس کشیدنش بود. نمیتوانستم بدانم که او خواب است یا بیدار، از روی اراده سخن میگوید یا اینکه کلمات بیاراده از دهان او خارج میشوند... کافی است یک سؤال از او بپرسم تا او بهطور کامل صحبت کند؛ گویی ضبطصوتی است که دکمۀ آن را فشار داده باشی. چند ساعت پیش، تلگرافی فوری و رمزدار رسیده بود. در آن ساختمان یک نفر در انتظار مرد مسافر بود. نامهای که صبح دیروز از تلآویو ارسال شد موضوع جلسه بود. نامه اطلاعات شگفتانگیزی را در بر داشت که بسیار غیرقابل تصور بود. منبع اطلاعات به سرگرد جادوسکی نسبت داده شده بود که عضو هیئت ستاد ارتش اسرائیل بود. نامه حاوی اخباری از حملۀ سهگانۀ اسرائیل، انگلیس و فرانسه در چند روز آینده بود. در حقیقت این نامه حاوی اطلاعات سرّی بود که یک روز قبل، به مصر رسیده و از سوی دو منبع در پاریس ارسال شده بود. آخرین کلماتی که در نامه آمده بود، این بود: «نمیدانم چه کنم اگر به خدمت سربازی دعوت شوم. آیا ممکن است علیه کشورم سلاح به دست بگیرم؟...»
برای تهیه کتاب نفوذ در موساد و سایر آثار نویسنده، کلیک کنید.
جام زهر
ونظم امرکم
دیدم که جانم میرود
روایت سوم
کاش برگردی
سربلند
تنها برای لبخند
خط مقدم
گرای باقر
شهید حمید سیاهکالی مرادی
دست های مهربان
جاسوس استورم
بچه سرگذر
از دوبنده تا سربند
اسم رمز
انقلاب اسلامی ایران
آفتاب در محاق
اهداف تربیت اسلامی/مجموعه تربیت اسلامی
تازیانه های سلوک
گنجینه رنج
نفوذ در موساد
اشک دشمن
زمان لرزه
نصرت خدا
هم قسم
نشان حسن
ماه به روایت آه
آخرین آفتاب
مرا با خودت ببر
دختر بیست
روایتی ساده از ماجرای پیچیده
آینه
فرشته هاهم عاشق می شوند
آتش کف دست
در پس غبار
المثنی
سه شنبه
پس از بیست سال
ظلمت سفید
سنگی که سهم من شد