آیا تا به حال به این سؤال فکر کردهاید که حقیقت کجاست؟ چگونه میتوان آن را جست و اصلاً یافتن آن در زندگی اهمیتی دارد یا نه؟ یا این سؤال که آیا چرخدندههای جهانی که ما در آن زندگی میکنیم با حقیقت میچرخد یا با ضدحقیقت؟ مغناطیس سیاه، یک رمان فانتزی شش جلدی است که داستان سه شاهزادۀ نوجوان را روایت میکند که متوجه موضوع مهمی میشوند، اینکه حقیقت در سرزمینی که آنها زندگی میکنند پشت ابرها پنهان شده و تاریکی همه چیز را احاطه کرده است. آنها تصمیم میگیرند تا سفر پرخطر و دور و درازی را شروع کنند؛ پنج نشانِ نقشۀ زرین را کسب کنند و چراغدان گمشدهای را بیابند که تنها کلید نجات آنها و سرزمینشان است. سفری که مسیرش از دل نیروهای خبیث تاریکی میگذرد و ممکن است به بهای جانشان تمام شود.
در این جلد با عنوان فریب جنگل هزارپیچ، شاهزادهها که حالا عزمشان را برای یافتن قندیل مقدس حقیقت جزم کرده اند، پا در جنگل هزارپیچ میگذارند. جایی که هزارتویهای پیچ در پیچ و کورهراههای بیانتهایش به آنها نشان میدهد که در این جهان پر پیچ و تاب و مه گرفته، یافتن حقیقت هیچگاه آنچنان که به نظر میرسد آسان نیست . عدهای در میانه راه زمینگیر شده اند و بسیاری در دامهای پرخطر مسیر از بین رفته اند. آیا شاهزادهها میتوانند از این خوان دشوار به سلامت عبور کنند؟

